نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چلچله منتشر کرد :
هنوز پای راستم را روی زمین نگذاشته بودم پای چپم دنبالش می آمد. مثل پرکاهی توی باد سبک شده بودم و فرار می کردم اصلا نمی دانستم دارم از چه چیزی فرار می کنم. مجالی به فکر کردن نمی دادم فقط از همه جای تنم زور جمع می کردم و می فرستادم پشت ساق هایم تا فرار کنم اما هر چه به سرعتم می افزودم از ترسم کم نمی شد. ترس از من سبقت می گرفت. جلویم می ایستاد. من با همان سرعت می چرخیدم و مسیرم را عوض می کردم. حین عوض کردن مسیر فرارم توی آن سرعت سرسام آور صدای کشیده شدن پایم روی سنگریزه های کوه را می شنیدم. سکندری می خوردم اما مثل آهوی دشت خودم را جمع جور می کردم و باز می دویدم و دست از فرار بر نمی داشتم ترس مثل آتشی که توی لباسم افتاده باشد دنبالم می آمد. گریه ام گرفت. توی آن سرعت اشک هایم را باد می برد، فریادم را کوه می بلعید و تاریکی دست گذاشته بود روی چشم هایم و فشار می داد. تمام وجودم را وحشت گرفته بود. مثل کسی که بخواهد آتش افتاده توی لباسش را خودش خاموش کند به خاک افتادم. می پلکیدم توی خاک و خُل و دست و پا می زدم تا چیزی را از خودم دور کنم که نمی دانم چیست. از نا و نفس که افتادم با چشم های بسته شروع کردم به التماس کردن سرما به پوستم می خورد فهمیدم تمام لباس هایم پاره شده اند. سرما و ترس افتاده بودند به جانم چنان توی خودم مچاله شده بودم که صدای ترق ترق استخوان های کمرم را می شنیدم. اشک هایم روی خاک می ریخت. بوی خاک نمناک پیچید توی سرم ...
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.