

انتشارات عینک منتشر کرد :
دیگر عادت کرده ام تا اسم بچه ای بیاید مادر یاد خاطرات دوریس بیفتد و یک روند در موردش برایم حرف بزند و من دلم نیاید به رویش بیاورم که بیش از هزار بار همه را گفته ای. البته خوبی تعریف های مادر باعث شده منی که هیچ وقت آلفرد و ایمیلی و دختر و پسرشان را ندیده ام بیشتر از خود مادر بشناسمشان مثلا میدانم پدر دوریس در جنگ جهانی اول پای راستش را از دست داده و دچار افسردگی شده بعد دولت بریتانیا برای تمدد اعصاب به ایران اعزامش می کند و او در کرمانشاه کارمند بانک شاهی می شود و هیچ وقت از به دنیا آمدن دختر زیبای چشم آبی اش خوشحال نشده است. میدانم مادر دوریس پرستار بیمارستان آمریکایی ها بود و به همین خاطر مادر را به پرستاری از دخترش استخدام کرده و سراسر تابستان یک شیفت سر کار میرفته و شیفت بعد با باقی زن های انگلیسی مقیم کرمانشاه به حیاط کنسولگری میرفته اند و وسط استخری مشترک با مردهای نامحرم آبتنی می کردند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













