نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات آنیما منتشر کرد :
برگشتی به طرفم و چشم های خمار میشی رنگت را به صورتم دوختی کم مانده بود چشم های سیاهم سیاهی بروند میخواستی برق نگاهت را از من بگیری ولی نمیدانستی نمیشود تپش های قلب را در پس کلمه ها قایم کنی سایه اش می آید و روی مردمک چشم ها می افتد و آدم را رسوا می کند. گفتی دیگه نمیخوام راجع بهش یک کلمه هم حرف بزنم سلانه سلانه به طرف اتاق خواب راه افتادی دست هایم را مشت کردم تا مبادا در تمنای گرفتن دست هایت غرورم را زیر پاهایت له کنم ،گفتی تا من یه چرت میزنم یه کم از وسایل سبک رو جمع کن ببرمت جای جدیدت بعداً برای بقیه وسایلت کامیون میگیرم تو حتی متوجه نشدی بعد از حرف هایت پاهایم لرزیدند و من مثل یک آدم مست تلوتلوخوران به آشپزخانه رفتم و چاقوی سبزی خرد کنی را زیر آستینم پنهان کردم وقتی از کنار آینه می گذشتم رفیق تنهایی هایم از توی آن صدایم زد: «دیدی به انتظارش می ارزید؟ بالاخره اومد.»
چاقو را نشانش دادم و زمزمه کردم «گول خوردیم. خیلی دیر شده، خیلی دیر.» من بیرون از آینه و او از داخل آینه مدت ها در چشم هم زل زدیم و او باورش نشد من هم عوض شده ام.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.