

جان های همدل (منتخب نامه های ویرجینیا وولف)
انتشارات خوب منتشر کرد:
جانهای همدل ، ما را به ذهن و قلبِ یکی از برجستهترین نویسندگان قرن بیستم میبرد. ویرجینیا وولف با قلمی ظریف و منحصربهفرد و با دقتی که فقط از خودش برمیآید، حتی وقایع پیشپاافتاده را به زیباترین شکل ممکن روایت میکند. نامههای او از روابط پیچیدهاش با دوستان، اعضای خانواده و نویسندگان دیگر پرده برمیدارند و اغلب، همان نگاهِ عمیق و زبان شاعرانهای را که در آثارش دیدهایم، شامل میشوند. از متن کتاب «میخواهم به تو بگویم که تو سعادت کامل را به من دادی. هیچکس نمیتوانست بیشتر از تو چنین کاری بکند. خواهش میکنم حرفم را باور کن. اما میدانم که این بار نمیتوانم از پسش برآیم و زندگیات را تباه میکنم.»
ویرجینیا وولف (Virginia Woolf) یکی از مهمترین نویسندگان قرن بیستم و از تأثیرگذارترین چهرههای ادبیات مدرن به شمار میرود. سبک منحصربهفرد او در روایت ذهنی و روانکاوانه، آثارش را به نمونههایی برجسته از جریان سیال ذهن تبدیل میکند. اما فراتر از رمانهای او، نامههایش گنجینهای از افکار، احساسات و اندیشههایی است که به خواننده امکان میدهد تا وولف را نه فقط بهعنوان یک نویسنده، بلکه بهعنوان یک انسان با تمام پیچیدگیهای درونیاش بشناسد. کتاب «جانهای همدل: منتخب نامه های ویرجینیا وولف» (Congenial Spirits: Selected Letters of Virginia Woolf) مجموعهای از نامههایی است که ویرجینیا وولف به دوستان، خانواده، نویسندگان همدورهی خود و دیگر شخصیتهای مهم زمانهاش نوشته است. این نامهها نهتنها بازتابدهندهی روح حساس و عمیق وولف هستند، بلکه پنجرهای به فضای فکری و اجتماعی آن دوران نیز میگشایند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب جانهای همدل اثر ویرجینیا وولف
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی کتاب جانهای همدل:
چرا باید کتاب جانهای همدل را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب جانهای همدل:
[بدون تاریخ]
مادر عزیزم،
امروز صبح با استلا تا دریاچه پیادهروی کردیم و یکعالمه قایق بزرگ آنجا بود. امروز صبح اتاقک را حسابی تمیز کردیم و نقرهجات را هم، که بدجوری کثیف بود، پاک کردیم. دیدن موزهٔ حیوانات خشکشده بینهایت خوب بود. ادوین هم با ما آمد. خانم پرینسپ میگوید که فقط با قطارهای عادی سفر میکند. او میگوید تمام قطارهای تندرو تصادف میکنند و قصهٔ پیرمردی هفتادساله را برای ما تعریف کرد که پاهایش در چرخهای قطار گیر کرد و قطار راه افتاد و پیرمرد را تمام راه با خودش کشید، تا آنکه قطار آتش گرفت و پیرمرد بقیه را صدا میزد تا پاهایش را ببُرند. اما هیچکس نیامد و او کاملاً سوخت. خداحافظ.
دوستدارت ویرجینیا
کوئین بل»
«۱ ب: به جولیا استیفن لیمِرسلیس، گیلدفورد [ساری]
[بیتاریخ]
مادر عزیزم،
همینحالا از پیادهروی (چهار کیلومتری) به گیلدفورد برگشتیم. من امروز صبح یک پروانهٔ قهوهای خالخال گرفتم. خانم کرِین تمام دیروز را تا دیروقت کار میکرد. در اتاق بازیمان چای و صبحانه میخوریم اما شام را با آقا و خانم واتس. آیا پدر کار خارقالعادهای کرده و اصلاً گُلی پیدا کرده؟ رختخوابها بهقدری نرماند که وقتی در آنها میروی انگار غرق میشوی... واتسها حدود ساعت 8:30 به رختخواب میروند و حدود 5 بیدار میشوند. خانم واتس امروز صبح 7:30 به کلیسا رفت. ما چند شاخه گل رز وحشی به اِما دادیم، اینجا پر شده از این گلها. امروز وضع چشمهای نِسا (ونسا) خوب است فقط کمی بسته است. بنابراین پانسمانش را باز کرد. هوا کاملاً آفتابی است، اما همانطور که گفتم حدس میزنم باران بگیرد. آدریان شلاق کهنه را برداشته که با آن شاگ (سگ) را بزند. فاخته درست جلوی ما مشغول خواندن بود اما ما این طرفها صدای بلبل را نشنیدیم، شما هم شنیدهاید؟ انتظار دارم که بقیه هم همین چیزها را بنویسند. خداحافظ.
دوستدارت ویرجینیا
کوئین بل»
«هدف واقعی من برای نوشتن اعتراف کردن است؛ یعنی پس گرفتن یک گاری پر از بز که من در فریتام و هر جای دیگری استفاده کردم وقتی از نویسندهٔ بزرگ و خاص انگلیس حرف زدم. بزرگترین نویسنده. مشغول خواندن آثار مارلو بودم و خیلی بیشتر از آنچه فکر میکردم، تحتتأثیر قرار گرفتم و بعد سیمبلین را خواندم تا فقط بفهمم آیا ممکن است در ویلیام بزرگ چیزی بیشتر از آنچه تصور میکنم وجود نداشته باشد. و کاملاً دمغ شدم! حالا واقعاً و حقیقتاً به جمع نیایشگران ملحق میشوم، گرچه خیال میکنم هنوز اندکی از عظمت او آشفتهام. وقتی ببینمت به یک سخنرانی نیاز دارم. باید چند نکته را دربارهٔ نمایشنامه روشن کنم، منظورم دربارهٔ شخصیتهاست. چرا این شخصیتها انسانیتر نیستند؟ ایموژن و پوستیموس و سیمبلین؛ این شخصیتها فراتر از مناند. این نشانهٔ ضعف زنانگی من در قلمروی برتر است؟ اما واقعاً میشود آنها را تا آنجا که انسانیتِ صرف اجازه میدهد با قیچی جدا کرد. طبعاً آنها خداگونه حرف میزنند. من بهترین سطور را در نمایشنامه مشخص کردهام. تقریباً در هر نمایشنامهای که باید دربارهاش فکر کنم.»
در کتاب جانهای همدل چه میخوانیم؟
اگر از خواندن کتاب جانهای همدل لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب زنی در قاب آیینه اثر دیگری از ویرجینیا وولف نویسنده و منتقد انگلیسی است. مجموعه حاضر که شامل ۴ داستان از مجموعه ۲۲ داستان کوتاه وولف است، بیانگر دلبستگی و اعتقاد وولف به ضمیر ناخودآگاه و یا به تعبیری جریان سیال ذهن است. تخیل در این داستانهای حضوری پررنگ دارد؛ تخیلی که به وضوح برای وولف نقشی اساسی داشته است.
• کتاب اتاقی از آن خود مشهورترین اثر ویرجینیا وولف نویسنده و منتقد انگلیسی است. او با این کتاب، بیش از سایر آثارش درخشید و شناخته شد. این نویسندهٔ زن ناآرام و رنجور در جستجوی اتاقی برای تنها ماندن و نوشتن، دست به نگارش این کتاب زد و پنجره ای تازه در برابر نویسندگان معاصر و مابعد خود گشود. این کتاب درواقع یک مقالهٔ بلند و بسیار تأثیرگذار در زمینهٔ فمینیسم، ادبیات و استقلال زنانه است که بر پایهٔ دو سخنرانی او در دانشگاه کمبریج نوشته شده است.
دربارۀ ویرجینیا وولف: نویسنده و منتقد انگلیسی

شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













