

کسی نظر کرده آسمان نیست
انتشارات افق منتشر کرد:
دالانی بود که باریک و باریکتر میشد، بدون هیچ راه خروجی. نمیتوانست از آن بگذرد. دیگران، که وقت بیشتری داشتند، میتوانستند. او نمیتوانست. در عشق راه برگشتی وجود نداشت. هیچوقت نمیشد دوباره شروع کرد. چیزی که اتفاق افتاده بود که در گوشت و خون باقی میماند. کلرفای نمیتوانست کنار او دیگر هیچوقت مثل قبل شود. کنار هر زن دیگری میتوانست، ولی کنار او نه. چیزی را که بین آنها گذشته بود نمیشد به عقب برگرداند، مثل زمان. هیچ ایثاری، هیچ اشتیاقی و هیچ حسننیتی توان این کار را نداشت. این قانون غمانگیز و غیرقابل اغماضی بود. لیلیان آن را میشناخت، برای همین میخواست برود. بقیهٔ زندگیاش تمام زندگیاش بود؛ در زندگی کلرفای فقط یک بخش خیلی کوچک بود. اریش ماریا رمارک در این عاشقانهٔ تلخ و شیرین قصهٔ دو آدمی را روایت میکند که روزها و روزگارشان با مرگ تنیده شده، اما قمار بزرگ آنها زندگی است...
فروششگاه اینترنتی 30بوک
خلاصهی داستان
داستان «کسی نظر کردهی آسمان نیست» حول محور زندگی کلرفایت، رانندهی مسابقات اتومبیلرانی و لیلیان دونکرک، زنی جوان و زیبا که به بیماری سل مبتلاست، میچرخد. کلرفایت برای ملاقات با دوست و همکارش، هولمان، که در آسایشگاهی در کوههای سوئیس بستری است، به آنجا میرود. در این آسایشگاه، او با لیلیان آشنا میشود؛ زنی که در مرحلهی نهایی بیماری قرار دارد و میخواهد آخرین ماههای زندگیاش را بهجای ماندن در بیمارستان، با لذت و آزادی سپری کند.
لیلیان که از زندگی در آسایشگاه خسته شده است و نمیخواهد روزهای پایانی عمرش را در انتظار مرگ بگذراند، تصمیم میگیرد با کلرفایت به سفری در سراسر اروپا برود. آنها به شهرهایی مانند پاریس و ونیز سفر میکنند و در این مسیر، رابطهای عمیق و پرشور بین آنها شکل میگیرد. کلرفایت که تا پیش از این به زندگی بیقید و بند و بدون تعهد عادت داشت، بهتدریج به لیلیان دل میبندد و امیدوار به آیندهای مشترک میشود، اما لیلیان که میداند زمان زیادی برایش باقی نمانده است، نمیخواهد کلرفایت را با مرگ قریبالوقوع خود مواجه کند.
در یکی از مسابقات، کلرفایت دچار حادثهای جدی میشود و در بیمارستان جان میبازد. لیلیان که از این واقعه بهشدت متأثر میشود، به سوئیس بازمیگردد و چند هفته بعد، در آرامش از دنیا میرود.
تحلیل و نقد
«کسی نظر کردهی آسمان نیست» رمانی محسوب میشود که بهطور عمیق به مفاهیم مهمی در زندگی میپردازد. رمارک با خلق شخصیتهای پیچیده و واقعی، توانسته است احساسات و تجربیات انسانی را بهخوبی به تصویر بکشد.
کلرفایت نمادی از انسانی است که با وجود زندگی پرخطر و بیثبات، از مواجهه با احساسات عمیق و تعهدات عاطفی هراس دارد. او که به زندگی در لحظه و بدون برنامهریزی برای آینده عادت کرده است، پس از آشنایی با لیلیان، بهتدریج به ارزشهای دیگری در زندگی پی میبرد و مفهوم عشق واقعی را درک میکند.
لیلیان با آگاهی از مرگ قریبالوقوع خود، تصمیم میگیرد بهجای تسلیم شدن به بیماری، زندگی را با تمام زیباییها و لذتهایش تجربه کند. او با شجاعت و ارادهای قوی، از محدودیتهای خود فراتر میرود و نشان میدهد که حتی در مواجهه با مرگ، میتوان زندگی را با شور و اشتیاق زیست.
رمارک در این رمان، تضاد بین زندگی و مرگ، امید و ناامیدی، و عشق و تنهایی را بهخوبی به تصویر میکشد. او نشان میدهد که چگونه عشق میتواند بهعنوان نیرویی نجاتبخش، انسان را از ناامیدی و ترس رهایی بخشد و به زندگی معنا ببخشد.
سبک نوشتاری
نثر رمارک در کتاب «کسی نظر کردهی آسمان نیست» ساده، روان و در عین حال شاعرانه به شمار میرود. او با استفاده از توصیفات دقیق و جزئی، صحنهها و احساسات را بهگونهای به تصویر میکشد که خواننده بهراحتی میتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند و در دنیای آنها غوطهور شود. گفتوگوهای بین شخصیتها طبیعی و باورپذیر است و به پیشبرد داستان و توسعهی شخصیتها کمک میکند.
پیامهای اصلی
این رمان بر اهمیت زندگی در لحظه، پذیرش مرگ بهعنوان بخشی از زندگی و جستوجوی معنا و عشق در مواجهه با ناملایمات تأکید دارد. رمارک با روایت داستان کلرفایت و لیلیان، نشان میدهد که حتی در تاریکترین لحظات، میتوان نوری یافت و زندگی را با تمام چالشهایش پذیرفت.دربارهی نویسنده
اریش ماریا رمارک (۱۸۹۸-۱۹۷۰) یکی از نویسندگان برجستهی قرن بیستم است که با آثاری همچون «در جبههی غرب خبری نیست» (All Quiet on the Western Front) شناخته میشود. تجربیات او در جنگ جهانی اول تأثیر عمیقی بر نوشتههایش داشت و او را به یکی از صداهای مهم در ادبیات ضدجنگ تبدیل کرد. رمارک در آثار خود به بررسی تأثیرات جنگ، عشق، مرگ و... در زندگی میپردازد و با نثری روان و احساسی، توانسته است احساسات و تجربیات انسانی را بهخوبی به تصویر بکشد.
این کتاب به چه کسانی توصیه میشود؟
«کسی نظر کردهی آسمان نیست» مناسب خوانندگانی است که به ادبیات کلاسیک قرن بیستم، داستانهای عاشقانهی غمانگیز و روایتهای فلسفی دربارهی مرگ علاقه دارند. شخصیتهای آن، بهویژه لیلیان، نشاندهندهی تلاش انسان برای زیستن در لحظه و پذیرش ناپایداری زندگیاند. خوانندگانی که به تحلیلهای روانشناختی شخصیتها و توصیفات احساسی علاقه دارند، از سبک روایت رمارک که پر از جزئیات و دیالوگهای تأملبرانگیز است، بهره خواهند برد. در عین حال، این کتاب برای کسانی که به داستانهای پرتحرک و سرشار از اکشن علاقه دارند، ممکن است کمی کند به نظر برسد، زیرا بیشتر بر احساسات و روابط انسانی تمرکز دارد تا اتفاقات مهیج. اما اگر به دنبال رمانی تأثیرگذار دربارهی عشق، مرگ و امید هستید، «کسی نظر کردهی آسمان نیست» میتواند یکی از خواندنیترین و عمیقترین تجربههای ادبی شما باشد.
معرفی کتابهای مشابه با «کسی نظر کردهی آسمان نیست»
اگر از این رمان جذاب و خواندنی لذت بردهاید و به داستانهایی با تمهای عاشقانهی غمانگیز، فلسفی، سفر درونی شخصیتها و مواجههی انسان با مرگ علاقه دارید، آثار زیر میتوانند برای شما جذاب باشند:
وداع با اسلحه (A Farewell to Arms) از ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)
چرا بخوانیم؟ این رمان یکی از معروفترین داستانهای عاشقانه در پسزمینهی جنگ جهانی اول است. داستان حول محور افسر جوانی از ارتش ایتالیا و پرستاری انگلیسی که عاشق یکدیگر میشوند، میچرخد. همانند «کسی نظر کردهی آسمان نیست»، این کتاب نیز به عشق، جنگ، سرنوشت و ناپایداری زندگی میپردازد.
گتسبی بزرگ (The Great Gatsby) اف. اسکات فیتزجرالد (F. Scott Fitzgerald)
چرا بخوانیم؟ اگر از داستانهای عاشقانهی تراژیک و توصیفهای شاعرانهی رمارک لذت بردید، «گتسبی بزرگ» نیز میتواند انتخابی عالی باشد. رابطهی گتسبی و دیزی، مانند رابطهی کلرفایت و لیلیان، سرشار از عشق و اندوه است.
بیگانه (The Stranger) آلبر کامو (Albert Camus)
چرا بخوانیم؟ اگر از جنبهی فلسفی «آسمان بر کسی نظر ندارد» دربارهی مرگ، سرنوشت و پذیرش زندگی لذت بردید، «بیگانه» از کامو نیز میتواند برایتان جذاب باشد. این کتاب نیز به پوچی، معنای زندگی و مواجههی انسان با مرگ میپردازد. سخن پایانی
کتاب «کسی نظر کردهی آسمان نیست» نه تنها یک داستان عاشقانهی غمانگیز است، بلکه بهطور عمیق و تأثیرگذار به مفاهیم پیچیدهتری میپردازد. رمارک در این اثر، از طریق شخصیتهای پیچیده و واقعیاش، به ما یادآوری میکند که زندگی، حتی در لحظات سخت و تاریک، همیشه ارزش زیستن دارد و هر لحظه از آن باید با تمام وجود تجربه شود. لیلیان و کلرفایت، با پذیرش مرگ و تصمیم به زندگی در لحظه، به ما میآموزند که تنها با مواجهه با حقیقت وجودی خود و عشق به دیگری است که میتوانیم به شادی و معنا دست یابیم. این رمان، با سبک نوشتاری ساده و شاعرانهاش، همچنان قدرت این را دارد که در دل خوانندگان تأثیری عمیق بگذارد و آنان را به تفکر وادار کند.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













