ناگفته‌های عشق

ناگفته‌های عشق (شالان)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
138

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب ناگفته‌های عشق

قطرات باران تند و تند به شیشه اتاقم می­خورد و صدای طنین­انداز و خوشی را در فضای اتاق به وجود آورده بود. همیشه از صدای باران و برخوردش با برگ­های درخت و حلقه­های به وجود آمده در حوض کوچک حیاط خوشم می­آمد و از دیدن این صحنه­ی زیبا لذت می­بردم. من در این خانه کوچک و نقلی ولی زیبا و قدیمی بزرگ شده­ام و تمام خاطرات بچگی­ام را از این خانه به یاد دارم. خانه­ای با حیاط کوچک، همراه با دیوارهای آجری و حوض و باغچه که درخت سیبی در وسط آن کاشته شده است , و من تقریباً با آن بزرگ شده­ام و این درخت شاهد سختی­ها و خوشی­ها و تنهایی­های من و مادرم است. مادری که هم برایم مادر بود هم پدر و همیشه پشتیبان و حامی­ام در تمام مراحل زندگی بود. در حال تماشای باران از پشت پنجره­ی اتاقم بودم و سُرفه­های گاه و بیگاهم رشته­ی افکارم را بر هم می زد . لحظه­ای بعد مادر وارد اتاق شد. ـ سلام دخترم، بهتری؟ بیا این شیر گرم رو بخور تا حالت بهتر بِشه. چه­قدر گفتم وقتی می­خوای بری بیرون لباس گرم بپوش. گوش که نمی­کنی از بَس قُد و یه دنده­ای.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی