از این ولایت (جیبی)

(6)

650,000ریال

585,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
569

علاقه مندان به این کتاب
9

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب از این ولایت

انتشارات چشمه منتشر کرد:
عید که شد، پیرهن قرمزی با گل‌های آبی برایش دوختند، دست و پایش را حنا بستند و با ویس مراد و خداداد پیش براخاص رفتند. مادر بزرگ در آغوشش کشید، و بوییدش چشم‌هایش کم سوتر شده بود. دست‌های زبر مادربزرگ را بوسید. به اسپندهای نخ شده، نگاه کرد. به گوشه‌ی اتاق نگاه کرد. مادر بزرگ چند تا نقل چرک‌آلود که از مدت‌ها قبل نگه داشته بود، توی دستش گذاشت. هَتاو یاد آن وقت‌ها افتاد که مادر بزرگ برایش از عروسی نقل می‌آورد. مادر بزرگ خودش نمی‌خورد. وقتی هم که می‌خورد، تا شب آب نمی‌خورد. می‌گفت : «وقتی آدم چیز خوب می‌خوره، نباید روش آب بخوره، تا مزه‌ش خیلی بمانه تو دهن .»
- از متن کتاب۔
فروشگاه اینترنتی 30بوک


درباره این کتاب بیشتر بخوانید

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی