

انتشارات چشمه منتشر کرد: سامان، ليلا، استاد نجات و ندا راويان چهار فصل اين رماناند. نويسنده در هر کدام اين فصلها داستان زندگي يکي از اين چهار شخصيت را از زبان خودشان روايت ميکند. فصل نخست با ساماني آشنا ميشويم که زندگياش در بِرَند و مُد و عکاسي ميگذرد. ليلا زن حدوداً چهلسالهي فصل دوم است که واگويههاي ذهنياش، شخصيت آسيبپذيرش را به خواننده ميشناساند. فصل سوم را استاد نجات روايت ميکند و از فرازونشيبهاي زندگياش ميگويد و در فصل پاياني، با زندگي و ذهن نداي جواني آشنا ميشويم که رفتارهايش سرشار از هيجانهاي جواني است و شوري که از کودکياش حفظ کرده. خط ربط تمام اين شخصيتها به همديگر، عشق در بستري از زندگي شهري است. شهري که «تهران» است و در کمماجرايي داستان «يوسفآباد خيابان سي و سوم»، به پُررنگي زندگي و روابط اين چهار نفر حضور دارد. «يوسفآباد خيابان سي و سوم»، رماني است که ميتوان از کنار خصوصيات نسلياش بهراحتي گذشت و چسبيد به روح زندگي شهري و مناسبات آدمها با همديگر، در تهراني که نوشتن از آن و خواندن از آن بديهايش را کمرنگ ميکند. همانطور که نويسنده نوشته: «اين شهر توي خون همهي تهرانيها هست، ولي چرا همه از خون و خونريزي ميترسند؟ بايد يکي بيايد و نتايج آزمايش خونشان را نشانشان بدهد تا ببينند درصد تهران از درصد گلبولهاي سفيد خونشان هم بيشتر است، و اين تهران است که دارد از بدنشان در مقابل انواع بيماريها دفاع ميکند.» «يوسفآباد خيابان سي و سوم» رماني است که ميتواند چندين و چند سال ديگر، تابلوِ روشني از تهران دههي هشتادِ جوانهاي بيست و چندسالهي اين روزها جلوِ چشم خواننده بگذارد. فوشگاه اينترنتي 30بوک

شاید بپسندید














از این نویسنده













