قاتل در باران

قاتل در باران

(7)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
1003

علاقه مندان به این کتاب
23

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
3

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب قاتل در باران

انتشارات چشمه منتشر کرد:
در اتاقی در ساختمان برگلاند بودیم. من لب تخت نشسته بودم و در اوک روی صندلی راحتی. آنجا اتاق من بود.
باران باشدت به پنجره‌ها می‌خورد. چون پنجره‌ها بسته بود، اتاق خیلی گرم شده بود و من پنکه‌ی کوچک روی میز را روشن کرده بودم. باد پنکه از پایین به صورت دراوک می‌خورد، موهای سیاه و زیرش را بالا می‌زد، و موهای دراز ابروهای کلفتش را که در صورتش دو خط صاف انداخته بودند تکان می‌داد. قیافه‌ی یکه بزنی را داشت که از قضا به پول و پله‌ای رسیده است.
چندتا از دندان‌های طلایش را نشانم داد و گفت: «از من چی می‌دونی؟»
این حرف را با لحنی پرطمطراق گفت، انگار هر کسی که سرش توی حساب بود باید می‌فهمید او آدم خیلی مهمی است.
گفتم: «هیچی، تا اونجا که من می‌دونم، پاک پاکی»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی