دور تا دور دنیا (26)(دیوبندان)(جیبی)

نشر ني منتشر کرد: پدر نگريستم. اسبي در آتش مي‌سوخت. ترسيدم. روي به‌سوي ديگر کردم. باز اسبي ديدم که در آتش مي‌سوخت. هول‌زده روي به‌سوي ديگر کردم. باز آن اسب ديدم که در آتش مي‌سوخت. دلم از آن‌چه بود به درد آمد. چشم بر هم نهادم. به سمرقند بودم. به باغ سلطان سمرقند. من در آتشي فرو بودم که اسب در آن مي‌سوخت. سرخ‌پوش آن‌جا بود و مرد. تيغي به دستم بداد. گفت. فروشگاه اينترنتي 30بوک