نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات چشمه منتشر کرد:
رخ افروز بیشتر سر در گریبانش توی فکر فرو می رفت. چهره اش آرام تر نشان می داد حالا، اما انگار لایه ای خاکستری از غصه چشم ها را پوشانده بود... بیشتر حرف ها را نمی فهمید بهزاد. اما چیزی سنگین توی صدای نرم و دلنشین رخ افروز بود که انگار با پایان سخن توی هوا می ماند و با آن معانی را می شد حس کرد. این طور منظورش را بهتر درک می کرد... هیچ ردی از خودش بر جای نگذاشته بود. سال هایی از آن خانه، از توی ایوان گم شده بود و بعد طوری روزگار می گذراندند که انگار همیشه، از همان نخست همین گونه بوده است. که صبح تنها باشند، خودش و گل بابا و قارقار ممتد کلاغ ها توی باغ و بر سقف ایوان که حالا رنگ بر آن پوسته کرده بود.
- از متن کتاب -
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.