نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات نگاه منتشر کرد:
اكنون هفتاد و پنج سال از چاپ بوف كور مىگذرد. در این مدت معناهاى مختلفى براى این كتاب گفتهاند. اما همچنان كه خود هدایت گفته است، بوف كور حساب و كتاب دقیق دارد. این طور نیست كه هر كس بخواهد ذهنیت و جهانبینى خودش را در بوف كور پیدا كند. البته گاهى خود متن هم مىتواند معناهایى ایجاد كند. معناهایى كه خود نویسنده به آنها فكر نكرده بود. اما این جور معناها معمولا انسجام چندانى ندارد. مخصوصآ در رمانها. در رمانها همیشه بعضى جزئیات خواهد بود كه با این جور معناها جور درنیاید.
بوف کور اولین رمانى است که من خواندهام. اولین بار که آن را خواندم هفده سالم بود. از آن پس گاه گاهى مقالات و تفسیرهایى هم دربارهاش خواندم. اما هیچ کدام آنها هیچ جوابى براى آن سؤالها نداشت که بوف کور در ذهن خوانندهاش بر مىانگیزد. یادم است در آن اولین بار که آن را خواندم به چیزى هم شک کردم. اما خیلى طول کشید تا دانستم درست شک کردهام. این موضوع به پیرمرد کالسکهچى مربوط مىشد.تقریبآ ده سال پیش بود که دوباره بوف کور را خواندم. این بار دیگر فهمیدم بوف کور چه مىگوید. اما یک نکته بود که در مورد آن شک داشتم. نکتهاى که به زن اثیرى مربوط مىشد. تا اینکه آن هم سال پیش برایم روشن شد. آن وقت تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم.واقعآ براى چه بعضى شخصیتهاى بوف کور ناخن انگشت سبابه دست چپشان را مىجوند؟ آن پیرمرد کیست که در نقاشىهایى که راوى مىکشد زیر سرو نشسته است؟ یا آن که راوى او را از روزنه پستوى اتاقش مىبیند؟ آن بعدى کیست که نعشکشى و قبرکنى مىکند و یک کوزه یا گلدان راغه به راوى مىدهد؟ آیا آن کوزه یا گلدان معناى خاصى مىدهد؟ پیرمرد خنزرپنزرى کیست؟ بوف کور ظاهرآ از دو بخش یا دو شرح حال تشکیل شده است. بعضى از سؤالها هم درباره همین مىتواند باشد. آن دو شرح حال چه ربطى به یکدیگر دارند؟ در شرح حال اول زن اثیرى است که به دست راوى کشته مىشود، و در شرح حال دوم زن لکّاته. آن دو زن چرا آن قدر شبیه همدیگر هستند؟ آیا ممکن است آنها یکى باشند؟ خود راوىها چطور؟ آیا راوىهاى آن دوتا شرح حال واقعآ یک نفرند؟ یا اینکه دو نفر هستند؟ گلهاى نیلوفر بالاخره نشانه چیست؟ بوگام داسى و نهر سورَن چه معنایى مىدهد؟ یا معناى خاصى نمىدهد؟ خود بوف کور چطور؟ اصلا چرا سایه راوى در آن کتاب آن طور است؟ چراغ راوى در بخش دوم پیهسوز است. در بخش اول هم باز از چراغهاى قدیمى است. فوقش مثلا نفتسوز است. چون در دو جا از روایت دود مىزند. اما راوى وقتى در نور آن چراغ مشغول نوشتن است سایه خودش را مىتواند ببیند. سایهاى که جلو چراغ به دیوار افتاده است. یا جلو روشنایى پیهسوز روى دیوار خم شده. آدم وقتى در نور یک چراغ پیهسوز یا نفتسوز دارد مىنویسد، سایهاش جلو خودش مىافتد؟ سایه که در این حالت باید پشت سر آدم بیفتد و او نتواند آن را ببیند؟
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.