من با یک پریزاد دوستم

من با یک پریزاد دوستم

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
71

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب من با یک پریزاد دوستم

چشم‌هایش سوختند. بعد گرم شدند. دیگر آن سیب سرخ را ندید. صدای مردم را نشنید. پاهایش خم شدند و نشست. هفت عفریت دود شدند و رفتند هوا. سرش سنگین و سنگین‌تر شد. برای خواب. چهل روز گذشت و دكتر‌ها نتوانستند جهان را بیدار كنند. فرو‌ رفتگیِ پهلوی راستش را بارها معاینه كردند. نمونه برداشتند. نه بخیه بود، نه سوختگی و نه زخم، فقط سرخ بود و فرو رفته به شكل یك خنجر كوچك. هیچ‌كس حتی مادرش نمی‌دانست این چیست و چه‌طور افتاده به پهلوی او. خودِ جهان هم در خواب بود تا آن را فراموش كند.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی