نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر قطره منتشر کرد:
ادوارد پرسی ابتدا شخصیتها را خلق میکند و درونمایه را به خورد آنها میدهد. دیالوگ در تئاتر پرسی، لحظهبهلحظه هنری، روانشناختی، بهجا و درخور تأمل است. همهی زنان پرسی، به طرز ماهرانهای از هم منفک شدهاند و طرحی از شخصیتهای نمایشی را ارائه میکنند که قابل قبول است. نمایشنامه حرکتی روان و آسان دارد و به آسانی به هدف نهایی درامنویس منتج میشود، اما نمیتوان گفت که ابن اثر، نماشنامهای ضدجنگ یا تفحصی دیگر در رگ و ریشههای دشمنی با زنان است. اما هیچیک از این پیشبینیها درست نیست.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نمایشنامۀ این قفس شکستنی است از سایت آمازون امتیاز 3.3 از 5 را دریافت کرده است.
زنان در جنگ و این قفس شکستنی است، دو نمایشنامۀ تک پردهای هستند. نمایشنامۀ زنان در جنگ اثر ادوارد پرسی سیاستمدار و نمایشنامهنویس بریتانیایی در سال 1934 منتشر شد. نمایشنامۀ این قفس شکستنی است اثر جان مورتیمر وکیل دادگستری و نویسندۀ بریتانیایی است که در سال 1970 در مجموعۀ «پنج نمایشنامه» از این نویسنده منتشر شد. نشر قطره هر دو نمایشنامۀ کوتاه و تک پردهای را در یک کتاب به چاپ رسانده است.
نمایشنامه به صورت دیالوگ نوشته میشود و درست مانند زندگی روزمره به نظر میآید. نمایشنامهنویسان کلام خود را به گونهای به مخاطب منتقل میکنند که خواننده بتواند خود را در صحنه مجسم کند و تکتک دیالوگها را حس کند، صحنه در ذهن خواننده زنده میشود و خواندن یک نمایشنامه همیشه تجربۀ متفاوتی نسبت به تماشای آن خواهد بود. خواندن نمایشنامه بینشهای کاملاً متمایزی در مورد اثر به دست خواننده میدهد و او را با جنبههای متفاوت یک نمایشنامه آشنا میکند.
زنان در جنگ:
«سالن پذیرایی در خانه بانو شولز، خانهای پر اثاث که صدا در آن نمیپیچد. از کمی دور چند پرنده میخوانند و یادآور باغی سرسبزند. نان شولز، دختر جوانی که از طبقه بالای جامعه و فیلادلفیا ویچت ـ زنی سرزنده، پرحرف و رک اما ساده ـ در صحنه حاضرند. فیلادلفیا در حال قدم زدن و جابهجا کردن اشیای مختلف سخن میگوید. فیلادلفیا: یه دسته ملحفه کهنه... اینها مال خانم درودئه. سوراخ سوراخن بیشترشون. البته به جرئت میگم که هنوزم این ملحفهها به درد میخورن. امیدوارم لحافهایی که بیشتر سوراخ داره، نصیب جناب پادشاه بشه.
نان: فیلادلفیا!
فیلادلفیا: آه، میدونم که توی این خونه، آدم باس انقدر تودار باشه که مث وزغ باد کنه. ولی هر از گاهی بد نیس آدم خودش رو خالی کنه، وگرنه ممکنه بترکه و احتیاط شرط عقله!
نان: به نفعته مادرم صدات رو نشنفه، همین!
فیلادلفیا: خانم، درست برعکس چیزی که باید عمل میکنه. این کار در شأن یه زنِ متشخص انگلیسی نیست. باید جنگید و شیطان رو از رو برد! اگه از بینی چند نفر هم خون اومد، میذاریم به حساب طعم شیرین زندگی! من از مشتزنی نميترسم. نه، ابدا! توپ...؟ چوب بیسبال...؟ آه، من فقط به مشتزنی علاقه دارم. راستش حریف من، همیشه مجبوره زره بپوشه، وگرنه دندههاش خردوخمیر میشه.»
این قفس شکستنی است:
«سلولی با دیوارهای خاکستری. سقف سلول دیده نمیشود طوری که امکان فرار از آن وجود دارد. دری در سمت راست، پنجرهای میلهدار در انتهای صحنه و صندلی کوچکی زیر آن خودنمایی میکند. نیمکت و قفسهای چسبیده به آن در سمت چپ سلول. از پشت میلههای پنجره، آسمان آبی پیداست. روی قفسه، یک لگن، حوله و کتاب مقدس دیده میشود. زندانی روی صندلی روی پنجههای پا ایستاده، دستهایش را داخل جیبش کرده و به آسمان خیره شده است. صدای چفت در و بازشدن در سلول. مورگنهال وارد میشود. جامگان بلند و سیاهرنگی به تن دارد. او وکیل مدافعی مسن با ظاهری شبیه لاشخور است.
مورگنهال: (به زندانبانی که نمیبینم.) سلول آقای فاول همینه؟ خوبه. عالیه. لطفا ما رو تنها بذارین. میشه اون درو ببندین؟! اینجور ساختمونای قدیمی خیلی سردن. (در بسته میشود، صدای چفت در.) آقای فاول! کجایی آقای فاول؟ امیدوارم نزده باشین به چاک. آه خدای من! آقای فاول! بیایین پایین لطفا! بیایین! (به سرعت به طرف فاول میرود و به زور، فاول مبهوت را پایین میکشد.) صدمهای که ندیدین، ها؟ (فاول صدایی به مفهوم نفی در میآورد.) یه دفعه نگران شدم. میدونین که با این وضعیت اسفبار، خوب نیس هیجانزده بشین. آخ که اصلاً نمیخوام از دستتون بدم. اصلاً تحملشو ندارم. نه، نه! لطفا پانشین. شلوارتون کمربند نداره. حتی کفشاتون بند نداره. پس بهتره بشینین. منو ببخش که یه کم ترسوندمتون آقای فاول. دیدم از اون پنجره زل زدین به...»
ادوارد پرسی ابتدا شخصیتهای نمایشنامۀ زنان در جنگ را خلق کرده است و سپس درونمایۀ نمایشنامهها را به خورد آنها داده است. دیالوگهای این نمایشنامه هنری و روانشناختی و درخور تأمل است. همۀ زنان این نمایشنامه به طرز ماهرانهای از هم منفک شدهاند و طرحی از شخصیتهای نمایشی ارائه میکنند. این نمایشنامه حرکتی روان و آسان دارد و به آسانی به هدف نهایی درامنویس منتج میشود. عنوان نمایشنامه شاید این فکر را القا کند که این اثر، نمایشنامهای ضد جنگ یا تفحصی دیگر در رگ و ریشههای دشمنی با زنان است اما هدف این نمایشنامه کاملاً متفاوت است.
جان مورتیمر در شرایطی نمایشنامۀ این قفس شکستنی است را نوشت که پسلرزههای جنگ، اروپا را میلرزاند و ناامیدی و بیسامانی در دادگاههای قضایی، هتلهای ساحلی و مدارس خصوصی موج میزد. مورنگهال یکی از شخصیتهای این نمایشنامه است، شخصیتی بیگناه اما قربانی. قربانی، به همان اندازه که فاول در بند جامعه اسارت را تجربه میکند. و این شخصیتها سعی دارند به کمک فانتزی به عمق زندگی و گوشههای ناشناخته حیات سرک بکشند و تخیل را دستاویز آزادی قرار بدهند. جان مورتیمر در این نمایشنامه نیز مانند دیگر نمایشنامههایش، وضعیت رو به اضمحلال طبقۀ متوسط را به تصویر کشیده است.
یک وکیل متبحر به نام ویلفرد مورنگهال که تاکنون نتوانسته پروندهای داشته باشد حالا خوشحال است که با هزینۀ عمومی وکیل مردی ظاهراً بیآزار شده است که متهم به قتل همسرش است. هربرت فاول، مردی است که به هیچ چیز اهمیت نمیدهد و فقط میخواهد به جرم قتل همسرش اعتراف کند و همه چیز را به پایان برساند. او به سادگی توضیح میدهد که نمیتوانسته شوخیها و خندههای مداوم همسرش را تحمل کند. محاکمه پایان مییابد و مورنگهال نمیتواند به درستی از متهم دفاع کند و فاول مقصر شناخته میشود. مورنگهال در زندان به ملاقات فاول میرود و در آنجا متوجه میشود برخلاف انتظار، دادگاه فاول به دلیل ضعیف بودن دفاع به تعویق افتاده است.
نمایشنامۀ این قفس شکستنی است با عنوان اصلی Dock brief در لندن بارها به روی صحنه رفته و بر اساس آن فیلمی ساخته شده است.
نمایشنامههای زنان در جنگ و این قفس شکستنی است هر دو مضامینی طنز و کنایهآمیز دارند. اگر از خواندن این نمایشنامهها لذت بردید به شما پیشنهاد میکنیم نمایشنامههای زیر را نیز بخوانید.
• یک عاشقانهی ایسلندی اثر یوهان سیگوریونسان نمایشنامهنویس مشهور ایسلندی است. داستان نمایشنامۀ یک عاشقانۀ ایسلندی در میانۀ سدۀ هجدهم در ایسلند اتفاق میافتد و در واقع بازنمایی از فرهنگ ایسلند است. نویسنده در این نمایشنامه خرافهها، ترانهها و لالاییها، باورهای مذهبی، بازی محلی، افسانه و از همه مهمتر یاغیگری را به نمایش گذاشته است. ماجرای دو شخصیت اصلی یک نمایشنامهی ایسلندی بر پایۀ وقایع تاریخی است و شخصیت هادلا، با الهام از شخصیت یک زن دانمارکی پرداخته شده است.
• نامهی اداری اثر واتسلاو هاول سیاستمدار جمهوری چک و نویسندۀ کتاب قدرت بیقدرتان است. هاول این نمایشنامه را قبل از بهار پراگ به عنوان طنزی کنایهآمیز در مخالفت با حکومت کمونیستی نوشت. این نمایشنامۀ کوتاه یک کمدی سیاه است که بوروکراسی و انطباق را به سخره میگیرد. بسیاری این نمایشنامه را شاهکار هاول میدانند.
ادوارد پرسی اسمیت در سال 1891 به دنیا آمد و در سال 1968 از دنیا رفت. او سیاستمدار حزب محافظهکار در بریتانیا بود و به نام ادوارد پرسی نمایشنامه مینوشت. او در لندن به دنیا آمد و در سال 1943 در یک انتخابات میاندورهای نمایندۀ پارلمان بریتانیا شد و این کرسی را تا سال 1950 حفظ کرد. او نمایشنامهنویس محبوبی بود و نمایشنامههای زیادی نوشت و در نوشتن نمایشنامههای بسیاری نیز همکاری داشته است. او همچنین گاهی اوقات در تلویزیون یا سینما کار میکرد. از مشهورترین نمایشنامههای او میتوان به «خبطهای چارلی پیس»، «ماندراگولا»، «مغازه در اسلای کرنر»، و «بانوان بازنشسته» اشاره کرد.
جان مورتیمر در سال 1923 در انگلستان به دنیا آمد و در سال 2009 درگذشت. او وکیل دادگستری، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و نویسندۀ بریتانیایی بود. او را بیشتر به خاطر رمانهایی دربارۀ وکیل دادگستری به نام هوراس رامپل میشناسند. او در هارو و آکسفورد به تحصیل پرداخت و پس از دستیاری کارگردان و فیلمنامهنویسی در شرکت کراون، در سال 1948 وکیل شد. او رمانها، نمایشنامههای تلویزیونی و فیلمنامههای متععدی نوشته است. از جمله نمایشنامههای معروفش میتوان به «چه بگوییم کارولینا؟»، «جاسوسی میکنم»، «ساعت ناهار» و «چمدانت را ببند» اشاره کرد. جان مورتیمر در دنیای پر از اضطراب و یأس کنونی، نوشتن کمدی را باارزشترین و مؤثرترین ژانر نوشتاری میداند. او معتقد است که طی دورانهای طلایی، امن و ایدهآل نگارش تراژدی، در حد اعلای کیفیت اتفاق میافتد. وجه اشتراک نمایشنامههای مورتیمر کوتاهی آنها است. به نظر مورتیمر، نمایشنامه حتی اگر پنج دقیقه باشد باید بتواند یک زندگی را پوشش بدهد و شخصیتی را نشان بدهد که هم گذشته و هم آیندهای دارد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.