مهسو

مهسو

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
173

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مهسو

لای پنجره باز بود. از همان روزنه نسیم ملایمی می­وزید و پرده­ی حریر اتاقم را به بازی گرفته بود. شب پره ای هم میهمانم شده، گه گاه در فضای اتاقم چرخی می­زد خسته که می­شد گوشه­ای می­نشست. دَم غروب بود غم انگیزترین غروب زندگیم... ساعتی پیش بود که برخلاف تصورم، مُهر سکوت مدت­ها تعلق خاطر، شکیبایی و علاقه مندی خاموش شکست... تُن صدایش مثل همیشه بود همان طور محترمانه و مهربان؛ اما لحن غمگین آخر کلامش خط بطلان کشید بر هر چه بود و نبود... هنوز صدای محسن در گوشم زنگ می­زد: " اگه تن به خواسته و اصرار مادرم دادم و امشب می­رم خواستگاری، خدا می­دونه که از سر عشق نیست. محض مصلحت به این وصلت رضا دادم و بس." انگار همین چندی پیش بود... روزی که نتایج کنکور اعلام شده بود. محسن زنگ زد: «سلام... برات یه خبر خوش دارم، خدارو شکر... مژده!... مژده بده!»

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی