نسیم انتظار
تخفیف

%10

نسیم انتظار

(2)
نویسنده:

500,000ریال

450,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
259

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب نسیم انتظار

دختر تو چه­قدر ذهنت منحرفه. حتماً خودت این تیپی هستی. شنیدی می­گن کافر همه را به کیش خود پندارد. ترانه در سکوت غرق تفکر شد. سارا با لحن پرشیطنتی گفت: ـ چیه داری می­گردی یه حرفی دیگه برای گفتن پیدا کنی؟ ترانه خنده­ای به لب آورد. ـ سارا از اخلاقت خوشم اومده، درست مثل خودم می­مونی، می­دونی کی حرفی شوخیه و کی جدی. لحظاتی به سکوت گذشت. هر دو خود را به دست باد سپردند، گویا خاطرات کودکی­شان را مرور می­کردند. بعد از لحظاتی ترانه ادامه داد: ـ آخه من موندم یه دکتر چه­طور با قطار درجه دو سفر می­کنه؟ این برام شده معمّا! سارا زیرکانه به او خیره شد. ـ پس بفرمائید سرکار خانم، خودش گلوش پیش آقای دکتر گیر کرده و قصد به تور زدنش رو داره، منو بهونه قرار داده. ترانه با بی­خیالی شانه­هایش را بالا انداخت. ـ مگه قحطی دکتر اومده، وقتی خودم وکیل شدم دکترها به خاطرم سر و دست می­شکنند، فقط کافیه چند سالی صبر کنم تا درسم تموم بشه. سارا آرام خندید. ـ پس دانشجوی حقوق هستی؟ ترانه با شیطنت جواب داد: ـ با اجازه سرکار علیه! سارا که احساس سرما بدنش را به مورمور انداخت بود با لبخند سرش را برای ترانه جنباند و گفت: - هوا خیلی سرده، بهتره برگردیم داخل کوپه. با حرف­های ترانه حالا سارا بیشتر حواسش به سمت سپهر کشیده شده بود در حالی­که تلاش می­کرد عنان اختیار نگاهش را به دست دل نسپارد روی صندلی­اش نشست. ترانه هم در حالی­که زیر لب می­خندید کنارش جا گرفت. سارا زیر لب نجوا کرد: ـ ای شیطون بلا! حواست به همه­جا هست.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی