نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات سبزان منتشر کرد:
خون در سرش جمع میشود و دستانش تبدیل به دستان مسحور کننده رهبر ارکستری میشوند که تمام سمفونیهای اندوهناک و سوزان برجسته تاریخ را مینوازند. کلاه خودش که عدد ۴۵۱ را بر تن سر و بیروح خود میبیند را بر سر دارد. چشمانش آتشی سرخ در خود دارند و آکنده از اندیشه آینده هستند. مرد تلنگری بر آتش زنه میزند و خانه آتش افکن پر میشوند تا آسمان عصر گاهی را سرخ و زرد و سیاه بسوزاند. انگار که همراه دستهای کرم شب تاب شده است. درست مثل خمیری که بر تن داغ و گرگرفته تنور میچسبد، کتابهای از هم باز شده و سوزان را بر ایوان این خانه به چنگال مرگ میسپارد. باد کتابهای سوزان و درخشان را در آسمان و درخشان را در آسمان به رقص در میآورد و با خود به دور دستهای دور میبرد و تاریکی چسبناک شب را روشنی میبخشد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
ری بردبری رمان فارنهایت 451 را در دوران وحشت جنگ سرد و مککارتیسم در آمریکا با الهام از کتابسوزی در آلمان نازی و سرکوب ایدئولوژیک در اتحاد جماهیر شوروی نوشت.
بردبری در یک مصاحبۀ رادیویی در سال 1956 گفت او این کتاب را به دلیل نگرانیهایش در مورد خطر آتش زدن کتاب در آمریکا نوشته است. سالها بعد، او این کتاب را تفسیری دربارۀ چگونگی تأثیر رسانههای جمعی بر کاهش خواندن کتاب توصیف کرد.
بردبری در مصاحبهای در سال 1994 دستکاریِ سیاسی را تمثیلی برای سانسور کتاب دانست و آن را روشی برای کنترل افکار و آزادی بیان خواند.
موضوع اصلی کتاب فارنهایت 451 محکومیت سانسور است، در دنیای فارنهایت 451 آزاداندیشی ممنوع است و ادبیات نابود شده است. زیادهروی در فناوری باعث شده تا مردم متوجۀ یک تهدید قریبالوقوع نشوند. داستان تمایل یک انسان برای رسیدن به فردیت خاص خودش در یک جامعۀ به شدت یکدست و جاهل است. داستان در آینده اتفاق میافتد، آیندهای که مردم آمریکا در آن طی کتابسوزان به پوستهای خالی از فردیت و هویت تبدیل شدهاند. در این داستان، آتشنشانها به جای خاموش کردن آتش، آتش میافروزند.
فارنهایت 451 داستان گای مونتاگ و تبدیل شدن او از یک آتشنشان کتابسوز به یک شورشی کتابخوان است. مونتاگ در جامعهای سرکوبگر زندگی میکند که به خیال خودشان سعی دارند همۀ منابع پیچیده، تناقض و سردرگمی را از بین ببرند تا تمام شهروندان بتوانند به شادی برسند. با اینحال، مونتاگ در طول رمان متوجه میشود همشهریانش آنقدر خوشحال نیستند و از نظر روحی توخالی هستند. مردم دائما در این جامعه با تبلیغات و سرگرمیهای سطحی بمباران میشوند و جایی برای فکر کردن یا ارزیابی حالات عاطفی باقی نمانده است. نتیجۀ چنین وضعی جامعهای خودخواه، لذتجو، گسسته و پوچ است.
مونتاگ زمانی به خودش میآید و ذهنش درگیر چرایی کتابسوزی میشود که با دختری به نام کلاریس آشنا میشود و کلاریس او را از مشکلاتی که جامعه در پی کتابسوزی با آن مواجه شده آگاه میکند. در ابتدا زن جوان باعث گیجی مونتاگ میشود. مونتاگ با وجود تمام رفتارهای گیجکننده و غیرمعمولِ کلاریس، شیفتۀ او میشود و پس از جدایی از او، آخرین سؤال کلاریس در ذهن طنین میافکند: «آیا تو خوشحالی؟»
در آن موقع مونتاگ نمیداند چه جوابی بدهد اما همین سؤال او را به خود میآورد. پس از رسیدن به خانه، اولین واکنش او انکار است. او با خودش میگوید: «البته که خوشحالم. یعنی چی؟ چرا اینو پرسید؟ فکر میکرد خوشحال نیستم؟» اما او متوجه میشود که خوشحال نیست، این شادی تنها یک نقاب است، نقابی که دختر با خود بُرد و هیچ راهی نیست که بتواند دوباره این نقاب را به صورت بزند...
مونتاگ اولین کتابش را از خانۀ پیرزنی در یکی از یورشها میدزدد. به نیروی آتشافشانی دستور داده میشود که یک انبار کتاب قدیمی را ویران کنند. پیرزن صاحبخانه به جای ترک ساختمان از زندگی در این جامعه امتناع میکند و خود را به آتش میکشد. پس از این اتفاقات، مونتاگ بیشتر و بیشتر اعتقاداتش را زیر سؤال میبرد و تصمیم میگیرد کتابهای بیشتری را بدزدد و از سوزانده شدن نجات دهد.
کسانی که پیش از این داستانهای کوتاه بردبری را خواندهاند به سرعت مضامین برجستۀ این رمان را تشخیص میدهند. بردبری هرگز در مورد انتقاد از اتکای جامعه به فناوری با کسی تعارف ندارد و بسیاری از داستانهای او به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر پیامدهای این اتکا متمرکز هستند. او اغلب در کنار این مسئله به موضوعاتی مثل هویت، دانش و کنترل دولت میپردازد و اینها موضوعات اصلی فارنهایت 451 هستند.
کتاب و دانش
موضوع کلی فارنهایت 451 مبارزه بین میل انسان به دانش و فردیت در جامعهای است که فقط از انسان انتظار جهل و انطباق دارد. مضامین دیگری مثل سانسور به عنوان وسیلهای برای کنترل جامعه و ماهیت مخرب فناوری برای تقویت موضوع کلی رمان به کار رفتهاند. جامعۀ آیندۀ آمریکا به پوستۀ خالی بشریت تبدیل شده است. مردم به کتابها و دانش موجود در آنها اهمیتی نمیدهند و در عوض معتاد به رسانههای جمعی و نظارت دائمی و صد البته صداهایی شدهاند که هرگز متوقف نمیشوند تا دمی به انسان مجال تفکر بدهند.
فردیت
در جامعۀ فارنهایت 451 هیچ جایی برای رشد هویت و ایدههای فردی وجود ندارد. از نظر این جامعه ایدهها منجر به اختلاف میشوند و تفاوتها منجر به تعارض میشود که به هر قیمتی باید از آن اجتناب کرد. شخص متفاوت از جامعه طرد میشود چون وقتی همه مثل هم باشند زندگی سادهتر است.
سانسور
در فارنهایت 451 سانسور وسیلهای برای کنترل جامعه است. ناآگاهی مردم در این رمان به دولت اجازه میدهد تا از طریق سانسور مردم را کنترل کنند. در اصل جامعۀ بدون کتاب، تبدیل به جامعهای ناآگاه شده است و همین جامعه به دولت و رسانههای جمعی قدرت کنترل اطلاعات را داده است. مردم توانایی فکر کردن را از دست دادهاند و مدام به وسایل الکترونیکی متصل هستند. اهمیت این موضوع در چگونگی نهفته است. بردبری نه تنها در صدد بیان خطری است که با سانسور و کنترل همراه میشود بلکه نشان میدهد که چگونه مردم خودشان انتخاب میکنند که یا حق دانش و فردیت را حفظ کنند یا تسلیم زندگی بدون فکر یا نیاز به تصمیمگیری شوند.
ماهیت مخرب فناوری
مانند بسیاری از آثار بردبری، فارنهایت 451 حاوی پیامی هشداردهنده در مورد خطری است که فناوری برای بشریت ایجاد خواهد کرد. بردبری حین نوشتن این رمان دید که قابلیتهای تکنولوژیکی، چطور مردم را جذب خود کرده است. در فارنهایت 451، ناآگاهی، انطباق، سانسور و کنترل، همگی نتیجۀ ماهیت مخرب فناوری است. سرگرمیای که تکنولوژی در این رمان به همراه دارد، فاقد هر گونه عمقی است، حواس را تحریک میکند و جامعه به این سرگرمیها معتاد شدهاند.
در مقابل از نظر بردبری کتاب خواندن نیاز به زمان، تفکر و تأمل دارد. برای جامعهای که حالا میل به لذت آنی دارد کتاب دیگر جذابیتی ندارد. هنگامی که جامعه علاقۀ خود به کتاب را از دست داد، تواناییاش به تفکر انتقادی، پردازش ایدهها و توسعۀ ایدههای منحصربهفرد نیز از دست رفت و جمعیتی ناآگاه شکل گرفت. بدین ترتیب فناوری ظرفیت انسان بودن را از بین برد.
در حالیکه فناوری بشریت را از طریق رسانههای جمعی نابود کرده است، بردبری توضیحاتی در مورد اشکال فیزیکی مخرب فناوری میدهد. از سگ مکانیکی بسیار پیشرفتهای برای شکار و کشتن یا بیهوش کردن افراد استفاده میکنند، ماشینها بهخاطر سرعت بسیار بالا باعث تصادفات مرگباری میشوند، سلاحهای پیشرفته مخربترین نیروی فیزیکی این رمان هستند. شخصیت اصلی رمان در نهایت با فرار از شهر و خلاص شدن از شر ابزارهای تکنولوژیکی جامعهاش میتواند معنا و هدف زندگی خود را بیابد.
ری بردبری در فارنهایت 451 نگاهی به آیندهای انداخته که در آن کتابها غیرقانونی شدهاند و آتشنشانها کتابها را میسوزانند. این اثر مضامین و ایدههای ارزشمندی دارد بنابراین اگر به رمانهای دیستوپیایی (ضدآرمانشهری) علاقهمند هستید اصلاً خواندن این کتاب را از دست ندهید.
ری داگلاس بردبری در سال 1920 به دنیا آمد و در سال 2012 از دنیا رفت. او فیلمنامهنویس و یکی از مشهورترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم بود. نیویورک تایمز بردبری را نویسندهای نامید که بیشترین داستانهای علمی-تخیلی مدرن را برای دنیای ادبیات آفرید.
بردبری آثار زیادی نوشت و در ذهن عموم مردم بهخاطر رمان فارنهایت 451 و مجموعه داستانهای کوتاهاش با نام «حکایتهای مریخی» (1950) و «مرد مصور» (1951) جای گرفت. بیشتر آثار معروفش داستانهای تخیلی است اما در ژانرهای دیگر مثل فانتزی، ترسناک، رازآلود و واقعگرا نیز مینوشت. او همچنین فیلمنامه فیلم موبیدیک را نوشته است. با اقتباس از آثارش فیلمهای سینمایی و تلویزیونی زیادی ساخته شده است.
بردبری از مادری سوئدیتبار و پدری آمریکایی به دنیا آمد و در سال 1934 به همراه خانواده به لسآنجلس رفت و در آنجا دورۀ دبیرستانش را به اتمام رساند. بردبری در طول دوران جوانیاش یک کتابخوان و نویسندۀ مشتاق بود و داستاننویسی را از دوازده سالگی شروع کرد. در همان دوران زمان زیادی را در کتابخانۀ کارنگی میگذراند و آثار نویسندگانی مثل اچ.جی ولز، ژول ورن و ادگار آلن پو را خواند. در 12 سالگی شروع به نوشتن داستانهای ترسناک کرد و خودش میگفت تا 18 سالگی سعی میکرد به تقلید از ادگار آلن پو بنویسد.
بردبری جوان یک کاریکاتوریست و عاشق تصویرسازی بود. بردبری اعتراف کرد که در 20 سالگی دیگر دست از خواندن کتابهای علمی-تخیلی کشید و حوزۀ وسیع ادبیات را پذیرفت. اولین داستان ری بردبری در سال 1983 در مجلهای فانتزی به چاپ رسید. اولین اثر مستقلش به نام «دریاچه» نیز در سال 1942 منتشر شد.
رد بردبری توانست جوایز زیادی از جمله جایزۀ ژول ورن، جایزۀ بنیامین فرانکلین، جایزۀ تالارِ مشاهیر علمی-تخیلی، جایزۀ انجمن نویسندگانِ هوا-فضا، جایزۀ برام استوکر، جایزۀ نبولا را به دست بیاورد و در سال 2000 نشان مشارکتِ ممتاز در ادبیات آمریکا را از بنیاد ملی کتاب دریافت کرد.
از دیگر آثار بردبری میتوان به «سرزمین اکتبر»، «درخت هالووین»، «بوی شر میآید»، «شرکت سهامی آدمهای مصنوعی»، «ساحرۀ سرگردان» و «ماشین کلیمانجارو» اشاره کرد.
کتاب فارنهایت 451 تابهحال چندین بار و در چندین کشور ممنوع شده و زیر تیغ سانسور رفته است.
«درخشان... مبهوتکننده و مبتکرانه... روایت آقای بردبری از این دنیای جنونآمیز که شباهتهای بسیار نگرانکنندهای به دنیای ما دارد، شگفتانگیز است.» - اورویل پرسکات، نیویورک تایمز
«شاهکار... یک کتاب کلاسیک باشکوه که همه باید بخوانند: اگر در نوجوانی این کتاب را بخوانید زندگیتان متحول میشود و وقتی آن را در بزرگسالی دوباره بخوانید باز هم کتاب خیرهکننده است.» - آلیس هافمن، بوستون گلوب
«یکی از محبوبترین نویسندگان آمریکایی... یک داستانسرای بزرگ، گاهی اوقات او حتی اسطوره خلق میکند، یک کتاب کلاسیک خواندنی.» - مایکل دیردا، واشنگتن پست
کتاب فارنهایت 451 از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 و از سایت آمازون امتیاز 4.6 از 5 را به دست آورده است.
فیلمی با اقتباس از کتاب فارنهایت 451 در سال 1966 به کارگردانی فرانسوا تروفو ساخته شد.
در سال 2018 نیز فیلمی به کارگردانی رامین بحرانی با اقتباس از کتاب فارنهایت 451 و با بازی بازیگرانی همچون مایکل بی.جردن و مایکل شانون ساخته شد.
نشر سبزان کتاب فارنهایت 451 را با ترجمۀ علی شیعهعلی به چاپ رسانده است.
این کتاب دربارۀ عواقب کتابسوزی، سانسور و نقش کتابخوانی و ادبیات در تفکر است. فارنهایت 451 با مضامینی همچون آزادی، سانسور، جامعۀ دیستوپیایی و جهل سالها پس از انتشار همچنان خوانندگان را مجذوب خود میکند. بردبری پرترهای از یک جامعۀ لذتگرا ترسیم کرده است که به سبک زندگیاش هیچ اهمیتی نمیدهد و خواهان تغییر نیست. بردبری در این کلاسیک جاودانه نشان داده است که چگونه تکبر همیشه منجر به سقوط میشود.
اگر سرعت مطالعهتان 250 کلمه در دقیقه باشد حدوداً 4 ساعت و 9 دقیقه طول میکشد تا کتاب فارنهایت 451 را به طور کامل مطالعه نمایید.
- 1984 رمان تخیلی و هشداردهندۀ جورج اورول در مورد پادآرمانشهری محتمل در آینده که در آن به پیامدهای تقسیم جهان به مناطق پرنفوذ و توتالیتر پرداخته است.
- مجموعۀ بازیهای گرسنگی اثر سوزان کالینز نویسندۀ آمریکایی که در این کتابها یک پادرآرمانشهر و آیندهای پسارستاخیری را به تصویر کشیده که ساکنان کلانشهر کاپیتول کنترل تمام ایالتها را به دست گرفتهاند و برای نشان دادن قدرتشان بازیهای گرسنگی را به راه میاندازند.
- ما نوشتۀ یوگنی زامیاتین ترجمه بابک شهاب نشر بیدگل. جورج اورول رمان 1984 را با الهام از این رمان نوشته است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.