

میشائیل کلهاس
انتشارات ماهي منتشر کرد:
«ميشائيل کلهاس» داستان بلندي است که هاينريش فون کلايست براساس يک روايت تاريخي کهن نوشته است. داستان شرح ظلمهايي است که به اسبفروشي به نام ميشائيل کلهاس ميشود. او مجدانه در جستوجوي عدالت برميآيد، اما هربار ظلمي سهمگينتر از پيش گريبانش را ميگيرد و درمييابد که دستگاه قضا به کلي فاسد است. اين داستان، که اولين بار در 1810 منتشر شد، بلندترين داستان اين مجموعه به شمار ميآيد. اين داستان از جمله شاهکارهاي ادبيات آلمانيزبان است و بسياري از اديبان بزرگ، از جمله کافکا و هسه و داکترو، لب به ستايشش گشودهاند.
داستان ديگر اين مجموعه «گندهپير لوکارنو»، دربارهي پيرزني مفلوک است و داستان «زلزله در شيلي» به شرح دلدادگي دو عاشق ميپردازد. داستان آخر هم، با عنوان «مارکوئيز فون اُ...»، قصهي بيوهزني رنج ديده است؛ زني که نميداند چهوقت و به دست چهکسي باردار شده است.
هاينريش فون کلايست، نويسنده و نمايشنامهنويس و روزنامهنگار بزرگ آلماني، در 18 اکتبر 1777، در خانوادهاي نظامي- پروسي، در شهر فرانکفورت بر ساحل رود اُدِر به دنيا آمد. او در سال 1788، پس از مرگ پدرش، به برلين رفت و آنجا در يک دبيرستان فرانسوي به تحصيل ادامه داد. شانزده ساله بود که به استخدام هنگ شهر پُتسدام درآمد و بر ضد جمهوري نوپاي فرانسه شرکت کرد. در 1799 از خدمت ارتش که در چشمش منفور بود، استعفا داد و در شهر زادگاه خود به تحصيل در رشتهي فلسفه، فيزيک و رياضيات پرداخت. او سال 1803 به شهر وايمار رفت و در اين کانون ادبي روزگار خود با ويلند و گوته آشنا شد. در اين دوران به شهرهاي لايپزيک، درسدن، ليون و پاريس نيز سفر کرد و دچار بحران روحي شد، چنان که دستنوشتهي نخستين نمايشنامهاش را سوزاند و حتي به وسوسهي خودکشي دچار شد. سال بعد بهبود يافت و به برلين بازگشت. يک سال بعد، در 1805، به استخدام ديوانداري شهر کونيکسبرگ درآمد و خيلي زود از اين شغل نيز احساس بيزاري کرد. سپس در سفري به برلين، هنگامي ک کشور پروس در اشغال ارتش فرانسه بود، به اتهام جاسوسي دستگير و چند ماهي را در زندان فرانسويها گذراند. در سالهاي 1808تا 1810 به فعاليتهاي مطبوعاتي پرداخت: ابتدا با همکاري آدام مولر مجلهي ادبي فوبوس را به بنياد گذاشت که داستانهاي بلند خودش را نيز در آن منتشر ميکرد. سپس مجلهاي سياسي در اتريش به راه انداخت تا با اشغالگري ارتش فرانسه مبارزه کند و در راه اتحاد ملي در خاننشينهاي آلماني تبليغ کند. کوتاه زماني هم در 1810 با يک روزنامه در برلين همکاري کرد. کلايست در اين زمان بيمار بود و نااميد در شناساندن آثارش. در پيشبرد مجلههاي ادبياش نيز احساس ناکامي ميکرد. گذشته از اينها به دليل بدبيني و عدم تفاهم خانوادهاش با فعاليتهاي ادبياش زير فشار بود. سرانجام در 21نوامبر 1811، همراه زني به نام هنريته فوگل، در کنار درياچهي وان کوچک خودکشي کرد.
سيد محمود حدادي مترجم زبان آلماني است. او در 1326 در قزوين متولد شده است. وي فوق ليسانس زبان و ادبيات آلماني از دانشگاه برلين و استاد دانشگاه شهيد بهشتي است. حدادي از سال 1363 آثاري را از نويسندگان آلمانيزبان به فارسي برگردانده است. ديوان غربي- شرقي ، رنجهاي ورتر جوان، ميشائيل کلهاس و زيردست از جمله آثاري است که با ترجمهي حدادي منتشر شده است.
فروشگاه اينترنتي 30بوک

شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













