به یاد داشته باش که قدرت مرد بی گناه از همان بی گناهی اوست.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات ماهی منتشر کرد:
همزاد در سیام ژانویهی 1846 منتشر شد، پانزده روز پس از انتشار اولین داستان داستایفسکی. این رمان ماجرای تکوین و تحول جنون آقای گالیادکین، یک کارمند اداره، است. داستایفسکی، در آغاز کار نویسندگی، در این کتاب با استاد خود، گوگول، به رقابت برخاسته و میان این اثر و داستانهای «یادداشتهای یک دیوانه»، «شنل» و «دماغ» تشابههایی بهچشم میخورد. گالیادکین آدمی خیلی معمولی است که دچار توهم میشود و شخصی چون خودش را میبیند. نفوذ گوگول در نویسندگان بعد از خود مسلم است اما این نفوذ در داستایفسکی بیش از پیش به چشم میآید؛ مثلاً در داستان «دماغ»، اثر گوگول، ماجرای جدا شدن بخشی از بدن یک کارمند روی میدهد و در همزاد، اثر داستایفسکی، روان کارمند است که دو نیم میشود. در هر دو ماجرا خصوصیاتِ دو بخش جداشده ضد هم است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب همزاد از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب همزاد از سایت آمازون امتیاز 3.8 از 5 را دریافت کرده است.
همزاد داستانی کوتاه از فئودور داستایوفسکی نویسندۀ روسی است که در ایران او را بیشتر با کتابهای «جنایت و مکافات»، «برادران کارامازوف» و«شبهای روشن» میشناسند. همزاد یکی از بهترین آثار کوتاه داستایوفسکی است و از مهمترین داستانهای اولیۀ او به شمار میرود. این کتاب اولین بار در سال 1846 منتشر شد. متعاقباً داستایوفسکی در سال 1866 این رمان را بازنویسی کرد و رمان مجدداً به چاپ رسید.
همزاد یکی از بهترین آثار کوتاه ادبیات داستانی است. همزاد داستانی تاثیرگذار و غمانگیز است که نویسنده آن را با لحن طنز نوشته. دیدگاه خوانندگان داستایوفسکی پیش و پس از خواندن آثارش، بسیار متفاوت است. آنها یاد میگیرند با دیدی جدیدتر و منطقی قویتر داستانهای او را تحلیل کنند و همین موضوع باعث میشود هر فردی با هر نبوغی و هر سطح هوش اجتماعی بتواند آثار او را بخواند و با بینشهای فکری عمیق و مسائل وجودیی که او مطرح میکند درگیر شود. بنابراین اگر به داستانهای کوتاه یا آثار داستایوفسکی علاقه دارید حتماً کتاب همزاد را بخوانید.
«آقای گالیادکین بعد از این کشف بزرگ چشمانش را بیاختیار دوباره بست؛ با تشنج، گفتی از سر افسوس بر خوابی که اندکی پیش میدید، و به این امید که شاید، ولو به قدر دقیقهای، آن را بازگرداند. اما یک دقیقه بعد، به یک خیز از بستر بیرون جست. لابد کانونی را که افکار پراکنده و از نظمِ شایسته بیرونش تا آن لحظه گرد آن درهم میلولیدند بازیافته بود. چون از بستر بیرون جست، فوراً بهطرف آینۀ گرد کوچک حقیری که روی کمدش بود شتافت و آن را برداشت. هر چند صورت خوابآلودی که از درون آینه به او وامینگریست، با آن پلکهای بهزحمت کشودۀ کورموشی و سرِ نسبتاً بیمو، به قدری مسکین بود که به نظر اول توجه خاص هیچ تنابندهای را به خود نمیخواند، پیدا بود که صاحب صورت از آنچه در آینه میبیند بسیار راضی است.»
«پتروشکا لباس پیشخدمتی پوشیده، با تبسم ابلهانهای بر لب، به اتاق اربابش برگشت. او با این لباس بهقدری مضحک شده بود که حد نداشت. لباس پیشخدمتی سبزرنگ بسیار کهنهای بود، با یراقهایی طلاییرنگی که از لعاب طلاییرنگشان دیگر چیزی نمانده بود، و برای شخصی به قدر یک آرشین بلندتر از پتروشکا دوخته شده بود. کلاهی نیز در دست داشت که آن هم به یراق و پرهای سبزرنگی آراسته بود و شمشیری هم، خاص نوکران کلهگندهها، در غلافی چرمین بر کمر داشت. سرانجام برای اینکه از وصف این صحنه چیزی از قلم نیفتاده باشد باید اضافه کنیم که پتروشکا، که عادت نداشت به سرووضع خود توجهی کند و همیشه در عین شلختگی دور میگشت، در این لباس نیز پابرهنه پیش اربابش آمده بود. آقای گالیادکین پسوپیش پتروشکا را با دقت برانداز کرد و ظاهراً هیئت او را مطابق میل خود یافت. پیدا بود که این لباس رسمی پیشخدمتی را برای مراسم مهمی برای نوکر خود کرایه کرده است.»
«کریستیان ایوانوویچ روتناشپیتز (پزشک و جراح) مردی بود با وجود سالمندی بسیار تندرست. گونهریش و ابروانی پرپشت داشت که دیگر فلفلنمکی شده بود و نگاهی پرشرار و گویا که پیدا بود بهتنهایی قادر است هر گونه بیماری را دفع کند. از این گذشته، مدال ارجمندی هم روی سینهاش برق میزد. آن روز صبح در مطب خود در صندلی راحتیاش پشت میز نشسته بود و قهوهای را که خانمش به دست خود برایش آورده بود مینوشید و سیگار برگش را دود میکرد و گاهی هم بیماری میدید و نسخهای مینوشت. چون آخرین آمپول را برای پیرمردی مبتلا به بواسیر نوشت و پیرمرد رنجور را تا در جانبی مطب مشایعت کرد، در انتظار بیمار بعدی داشت سرجای خود مینشست که آقای گالیادکین وارد شد.»
راوی رمان همزاد، گالیادکین است. یک کارمند دولتی که از لحاظ اجتماعی برخورد مناسبی با دیگران ندارد و در نهایت مورد آزار و اذیت همزاد خود قرار میگیرد. داستایوفسکی در این رمان لغزش شخصیت اصلیاش به سمت بیماری روانی را به تصویر کشیده است؛ گرچه این شخصیت از همان ابتدای داستان انسانی سالم نیست و ظاهراً اسکیزوفرنی دارد. او روحیهای ظریف دارد و داستایوفسکی نشان میدهد که همین روحیۀ ظریف علت اصلی مشکلات او است. گالیادکین آنقدر مشتاق است که خود را یک فرد خوب و معمولی نشان دهد که با نظرات منفی دوستانش نمیتواند کنار بیاید و به تمام اینها انزوای خودخواستۀ او نیز اضافه شده است. او آنقدر سرش به کار خودش است که نمیتواند مشکلی را که مشخصاً مدتی است در حال شکل گرفتن در زندگیاش است با کسی در میان بگذارد. میتوان همزاد را شاهکار کوچک داستایوفسکی دانست که در آن درماندگی، قربانی شدن و رسوایی را به زیبایی نشان داده است.
داستان این رمان کوتاه مانند بسیاری از داستانهای داستایوفسکی در سنپترزبورگ رخ میدهد. یاکوف پتروویچ گالیادکین شخصیت اصلی داستان است و یک کارمند دولتی سطح پایین محسوب میشود و برای رسیدن به موفقیت تلاش و تقلا میکند. گالیادکین طی صحبتی که با پزشکش دارد حرفهای عجیبی میزند و باعث میشود پزشک به سلامت عقل او شک کند و به او میگوید که رفتارش به طرز خطرناکی ضداجتماع است. او به گالیادکین توصیه میکند که با افرادی سرزندهتر بچرخد و در جمعهای شادتری شرکت کند. گالیادکین تصمیم میگیرد به توصیۀ پزشکش عمل کند. او به جشن تولد کلارا اولسوفیونا دختر مدیر دفترش میرود اما به این مهمانی دعوت نشده و مهمانی ناخوانده است و با برخی رفتارهایی که در مهمانی نشان میدهد باعث آزردگی دیگران میشود و او را از مهمانی بیرون میاندازند. در راه بازگشت به خانه در میان طوفانی برفی، او با مردی روبهرو میشود که دقیقاً شبیه او است، انگار که همزاد یا دوقلویش باشد. در ابتدا گالیادکین و همزادش با هم دوست میشوند اما همزاد گالیادکین بسیار خوشمشرب و جذاب است و تمام مهارتهای اجتماعی را که گالیادکین فاقد آنهاست، دارد. در واقع این همزاد از لحاظ رفتاری دقیقاً قطب مخالف گالیادکین است. همزادش تلاش میکند تا زندگی گلیادکین را به دست بگیرد و جایگزین او شود و بنابراین آنها تبدیل به دشمنان سرسخت هم میشوند.
• همزاد در میان آثار داستایفسکی بیشترین شباهت را به آثار گوگول دارد. ولادیمیر ناباکوف آن را تقلیدی از رمان «شنل» دانست. بسیاری نیز رابطۀ بین همزاد و دیگر داستانهای «پترزبورگ» اثر گوگول را تایید کردهاند.
• یک فیلم بریتانیایی با اقتباس از داستان همزاد و با بازی جسی آیزنبرگ در سال 2013 منتشر شد.
• شبهای روشن یکی از اولین آثار داستایوفسکی و داستانی کوتاه است. داستان این کتاب در شهر سنپترزبورگ میگذرد و حاوی مضامین عمیق اگزیستانسیالیسم است. شخصیت اصلی این داستان مردی سرگردان و تنهاست که توانایی متوقف کردن افکار خود را ندارد و از این بابت رنج میکشد. او راوی اتفاقاتی است که در پرسهزنیهای شبانهاش در خیابانهای سنپترزبورگ برایش رخ داده است.
• یادداشتهای یک دیوانه و هفت قصۀ دیگر، داستانهایی کوتاه از نیکلای گوگول است. گوگول یکی از اولین رماننویسانی است که از تکنیک گروتسک در برخی از آثارش استفاده کرد. یادداشتهای یک دیوانه که یکی از مهمترین داستانهای گوگول محسوب میشود، داستان زندگی یک کارمند در دوران نیکلای اول است. این داستان به صورت خاطرات نوشته شده و نویسنده در آن نشان میدهد که چطور در نهایت کار این کارمند به جنون میکشد.
فئودور میخایلوویچ داستایوفسکی که نامش در ایران به صورت فیودور داستایفسکی یا داستایوسکی هم نوشته میشود در سال 1821 به دنیا آمد. خشایار دیهیمی، مترجم و ویراستار عقیده دارد که «داستایِفسکی» تلفظ صحیح نام خانوادگی این نویسنده است. داستایفسکی یکی از بزرگترین رماننویسان کلاسیک جهان است. یک ویژگی بارز آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستانهایش است که باعث شده به عنوان بزرگترین نویسندۀ روانشناختنی جهان مطرح شود. او در نوشتههایش به موضوعاتی مانند فقر، قتل، عذاب وجدان، کشمشهای اخلاقی، مذهب و فلسفۀ زندگی میپردازد. زندگی داستایوفسکی را میتوان به دو بخش عمده تقسیم کرد: قبل و بعد از زندانیشدنش. او فرزند یک پزشک بود و در مسکو متولد شد. پدرش او را به آکادمی مهندسی نظامی سنپترزبورگ فرستاد و او سال 1843 از این آکادمی فارغالتحصیل شد. اما ازآنجاییکه روح او از ابتدا قرین ادبیات بود، بلافاصله از سِمَت افسری استعفا داد و تن به زندگی بسیار بیثبات بهعنوان یک نویسنده داد. اولین کتاب او که در ایران با دو نام «مردم فقیر» یا «بیچارگان»، ترجمه شده است در سال 1846 منتشر و با تحسین منتقدان مواجه شد. داستایفسکی آشکارا از گوگول تاثیر پذیرفته بود و نیکولای نکراسوف نویسنده و منتقد ادبی پس از خواندن رمان بیچارگان اعلام کرد که گوگول تازهای ظهور کرده است.
داستایفسکی در سال 1847 وارد محفل ادبی پتراشفسکی شد که جمعی از روشنفکران مترقی آن زمان را دربرمیگرفت. نویسندگان، معلمان، دانشجویان، مقامات دولتی و حتی افسران ارتش در این جمع حضور داشتند. اعضا عقاید سیاسی مختلفی داشتند اما اکثرشان با استبداد تزاری و نظام فئودالیسم روسی مخالف بودند. تزار که وجود این حلقه را خطری بزرگ برای قدرت خود میدید در سال 1849 دستور دستگیری اعضای آن را صادر کرد و داستایفسکی در کنار دیگر اعضای محفل به زندان افتاد. او بعد از گذراندن هشت ماه در زندان، به جرم عضویت در این گروه، به اعدام محکوم شد اما بعداً مشخص شد که این ماجرا نوعی نمایش بهمنظور تنبیه روانی و شکنجۀ روحی زندانیان بوده است. تجربیات او از این اعدام ساختگی در کتاب ابله منعکس شده است. داستایفسکی دوران محکومیت چهار سالهاش را در یک اردوگاه کار اجباری گذراند و بعد از آن هم چهار سال خدمت نظامی را پشت سر گذاشت. دورۀ محکومیت راسکولنیکوف در سیبری نیز که در انتهای کتاب جنایت و مکافات آمده، بر اساس تجربۀ خود داستایوفسکی در زندانی مشابه در سیبری است. زندان بر روی سلامت، افکار، شخصیت و عقیدههای داستایوفسکی تأثیر بسزایی گذاشت. او در زندان اولین حملۀ صرع را تجربه کرد و همچنین نگرش سیاسیاش تغییر یافت و موضع رادیکال سوسیالیستیاش را که منجر به دستگیریاش شده بود رها کرد و دیدگاهی محافظهکارانه نسبت به ارزشهای سنتی اتخاذ نمود. زندان و سیبری زندگی داستایوفسکی را تغییر داد. آثاری که او قبل و بعد از تبعیدش نوشته، تفاوت فاحشی دارند. داستایفسکی پس از آزادی از زندان، مضامین مذهبی، به ویژه موضوعات مربوط به ارتدکس روسی را در نوشتار خود گنجاند. او با رویکرد چند صدایی داستان مینویسد و با لحنی متضاد بین شخصیتهایش، مفاهیم مختلفی را بیان کرده و به خوانندگانش یاد میدهد از قضاوتهای ساده انگارانه عبور کنند. داستایوفسکی سرانجام در سال 1881 و بعد از ابتلا به بیماریهای مختلفی مثل سل و برونشیت مزمن بر اثر خونریزی ریه درگذشت. · بیچارگان · قمارباز · جوان خام · ناشناس · تمساح · نازنین
دیگر آثار داستایوفسکی:
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
به یاد داشته باش که قدرت مرد بی گناه از همان بی گناهی اوست.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
داستان روند جنون یک کارمند اداره رو نشون میده و با ترجمه ی آقای سروش حبیبی واقعا فوق العاده است.اگه وسط داستان احساس گردین دیگه نمینمیخواید بخونین یا متوجه نشدین داره چه اتفاقاتی می افته به آخر کتاب برین و توضیح آقای سروش حبیبی رو بخونین قطعا متوجه روند داستان میشین و کشش پیدا میکنین
داستایفسکی به خوبی به توصیف جنبههای مختلف شخصیت کارمند داستان میپردازه در این داستان بحث دو گانگی شخصیت و زوایای آن به خوبی مطرح میشه و خواننده با یک اثر روانشناسانه مواجه هست که خواننده به خوبی تحت تاثیر قرار میگیرد.