نظر خود را برای ما ثبت کنید
نشر نکوراد منتشر کرد:
کشتی به اسکله رسید، رامسس دست مرا گرفت و در حالی که درباریان بهت زده از ما عقب میماندند، مرا به سوی معبد کوچکتر برد. بزرگی تمام چیزهایی که در مقابلم بود موجب شده بود احساس کوچکی کنم. به ورودی که رسیدیم رامسس توجه مرا به نوشتههایی که روی سنگها حک شده بود جلب کرد.
تقدیم به ملکه نفرتاری، تقدیم به اویی که هر روز صبح خورشید برای او در نوبیا درخشیدن میگیرد.
رامسس زمزمه کرد: تقدیم به تو...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نفرتاری (ملکهی خورشید) از سایت گودریدز امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
نفرتاری (ملکهی خورشید) از سایت آمازون امتیاز 4.4 از 5 را دریافت کرده است.
نفرتاری (ملکهی خورشید) رمانی تاریخی اثر میشل موران باستانشناس آمریکایی است. این رمان در سال 2007 منتشر شد و داستان ملکهٔ مصر نفرتاری و خواهر جوانترِ او را روایت میکند. نویسنده از وقایع ازدواج نفرتاری با آمنهوتپ چهارم تا زمان مرگ او داستانی بس خواندنی ساخته است.
«کتابی که با تحقیقات و جزئیات فراوان نوشته شده است... ادای احترامی جذاب به یکی از قدرتمندترین و جذابترین زنان تاریخ.» - بوستون گلوب
«رمانِ اولِ میشل موران بسیار زیبا نوشته شده و بسیار جذاب است و شایستهٔ داشتن خوانندگان بسیار.» - لایبرآری ژورنال
«نفرتاری دریچهای جذاب به گذشته است، داستانی قهرمانانه که از قلبی بسیار انسانی برخاسته است. این رمان را بخوانید.» - دایان کابالدون، نویسنده
«رمان نفرتاری فوقالعاده و زیبا است و نویسنده برای نوشتنش بسیار تحقیق کرده است. این کتاب با تصاویری شگفتانگیز یک دورهٔ تاریخی خیرهکننده را زنده میکند.» - رمانس ریویوز تودِی
«اولین رمانِ میشل موران خیرهکننده است و من نمیتوانم باور کنم این اولین رمانی است که یک نویسنده نوشته است! کتاب بسیار غنی، هیجانانگیز و دلهرهآور است. نفرتاری هم بسیار جذاب است و هم ترسناک و شخصیتهای جالبی او را احاطه کردهاند. تمام دنیای مصر باستان در این کتاب زنده میشوند.» - روزالیند مایلز، نویسنده
نویسنده در کتاب نفرتاری (ملکهی خورشید) داستانی از قلبِ مصر باستان بیرون کشیده است و از عشق، خیانت، ناآرامی سیاسی، طاعون و درگیریهای مذهبی میگوید و تکتک این جزئیات را زنده کرده است. اگر به رمانهای تاریخی علاقه دارید، حتماً این کتاب جذاب را بخوانید.
«بدون تردید اگر در مکانی خلوت به دور از هیاهوی دربار بنشینم، به راحتی دوران کودکی خود، حتی پیش از شش سالگیام را به خاطر آورم. درست همانطور که بود؛ تصاویر مبهمی از میزهایی با پایههای خمیده، منقش به تصویر شیر که بر روی کاشیهای براق قرار داشتند در ذهنم باقی مانده و هنوز هم میتوانم رایحهٔ سدر و اقاقیا را از صندوقهایی که پرستارم اسباببازیهایم را در آن میچید احساس کنم. یقین دارم اگر یک روز کامل را در تنهایی میان باغهای افرا بنشینم، قادر خواهم بود تصاویر روشنی از صدای زنگولههای مقدس که برای دور نگه داشتن ارواح خبیثه در سراسر قصر طنینانداز میشد خلق کنم؛ قصری که همواره در تمام آتشدانهای آن عود میسوخت. اما تمام این تصاویر خیالاتی گنگ و مبهماند، درست مانند یک پردهٔ ضخیم که آنسوی آن پیدا نیست. نخستین خاطرات حقیقی من از رامسس به زمانی برمیگردد که در معبد تاریک آمون میگریست. احتمالاً آن شب برای همراهی با وی به او التماس کرده بودم و شاید پرستارم آنقدر سرگرم مراقبت از شاهزاده پیلی بود که حتی متوجه رفتن من نشده بود. خوب به خاطر دارم که از سرسرای تاریک معبد آمون گذشتیم و چهرهٔ رامسس را به خاطر میآوردم که به پردهٔ نقاشی شدهٔ زنی میمانست که در مقابل ایزدبانو ایسیس دست به دعا برداشته و از وی یاری میطلبید. من کودک شش سالهٔ پرچانهای بودم، اما آن شب خوب میدانستم که باید ساکت بمانم.»
«سعی کردم از وول خوردن در آن لباس منجوقدوزی شده دست برداشته و مانند سایر فرزندان فرعون ستی آرام و مطیع بایستم. با وجود این که سیزده سال داشتم، اما هنوز عجول و کمطاقت بودم. تنها چیزی که نگاهم را به خود میکشید کمربند زیبا و منقش زنی بود که قطرات درشت عرق از زیر گردن و نوک موهای کلاهگیسش جاری شده و لباس سفیدی را که به تن داشت، لکهدار میکرد. همین که او از برابر درباریان گذشت، همهشان برای گریز از گرما به دنبال او دویدند تا بتوانند زیر سایبان خنک معبد برای خود جایی باز کنند. اما گروه سلطنتی بسیار آهسته حرکت میکرد. سر بلند کردم و به پاسر چشم دوختم که در پی یافتن مسیری باز برای عبور از این جمعیت بود. از او پرسیدم: «حالا که رامسس به عنوان وارث تاج و تخت معرفی شده، دیگر نیازی به درس خواندن ندارد؟»
پاسر با دلخوری گفت: «نه...»
دست مرا در دست گرفت و در حالی که سعی میکرد راهی از میان جمعیت برای عبور باز کند گفت: «راه را برای شاهزاده نفرتاری باز کنید!»
زنی فرزندان خود را کنار کشید تا ما بتوانیم در ابتدای صف بایستیم. عوددانها در سرتاسر خیابانی که از هر دو سو در محاصرهٔ مجسمههای کوچک ابوالهول بود میسوختند و در حالی که فضا آغشته به بوی «ادویهٔ مقدس» بود و این روز را به یکی از روزهای مبارک سال تبدیل میکرد، در سراسر خیابان نوای شیپورها به گوش میرسید.»
«پاسر نگاهی به من انداخت و من با شروع مراسم دعاخوانی کاهنان، وانمود کردم که صدای آن زن را نشنیدهام و تمامی حواسم را به کاهن اعظم راهوتپ دادم که از عمق تاریکی بیرون میآمد. ردایی از پوست پلنگ بر شانه انداخته بود و همانطور که به آرامی از سکو بالا میرفت، کودکانی که در کنار من ایستاده بودند چشم از او برمیگرفتند. چهرهای مات و وحشتناک داشت و نقابی را میمانست که با خندهای پایان نیافتنی پوشیده شده. چشم چپش نیز هنوز مانند سنگ سماق سرخ بود. فضای عبادتگاه داخلی در محاصرهٔ ابرهای دود عود بود، اما گویا راهوتپ از این دودها در امان بود. او تاج حدجت را به دست گرفت، آن را بالا برد و بی آنکه پلک بزند، آن را روی پیشانی زراندود رامسس قرار داد و گفت: «باشد که خدایگان بزرگ آمون، رامسس دوم را بپذیرند... من از هم اکنون او را فرعون مصر علیا اعلام میکنم!»
طنین صدای شادباش درباریان قلب مرا لرزاند. سعی میکردم با حرکت دست بوی عطر تند پیراهن زنی را که جلوی من ایستاده بود از خود دور نگه دارم. کودکان حاضر با به هم زدن قاشقکهایی از جنس عاج صدایی تولید میکردند که در تمام معبد شنیده میشد. لبخند گشادی بر چهرهٔ ستی که اکنون دیگر تنها فرمانروای مصر سفلا بود نشست و ناگهان هزاران درباری که داشتند مرا در بین کمربندهای خود له میکردند به حرکت درآمدند.»
نفرتاری حدود 1330 تا 1370 قبل از میلاد ملکهٔ سلسلهٔ هجدهم مصر باستان و همسر فرعون آخناتون بود که نقش برجستهای در تغییر دین سنتی مصر به دین توحیدی و پرستش خدای خورشید معروف به آتون داشت. او با شوهرش در دورهای که احتمالاً ثروتمندترین دورهٔ تاریخ مصر باستان بود، سلطنت کرد. مجسمهٔ نیم تنهٔ نفرتاری که اکنون در برلین قرار دارد، یکی از شناختهشدهترین مجسمههای باستانی است. برخی از مورخان بر این باورند که نفرتاری بیشتر همدست شوهرش بود تا رودرروی همسرش، اما شواهد این مورخان خیلی قطعی نیست. با اینوجود او نقش مذهبی مهمی داشت و خدای آتون را در کنار همسرش میپرستید. تندیس نفرتاری با شش دخترش نشان میدهد که او همچنین یک الههٔ باروروی زنده به حساب میآمد.
نفرتاری و خواهر کوچکترش، در خانوادهای قدرتمند بزرگ شدهاند که قرنها برای حاکمان مصر همسرانی شایسته تربیت کردهاند. زمانی که ولیعهد مصر به همسری نیاز دارد، نفرتاری زیبا، کاریزماتیک، جاهطلب و البته بااصلونسب، اولین انتخاب مادرش است. نفرتاری خیلی سریع به زندگی مجلل جدیدش عادت میکند. بهعنوان ملکهٔ اولین امپراتوری جهان در اوج قدرت، تمام رویاهای او محقق میشود. نفرتاری فریبنده و حیلهگر است و بهزودی به اندازهٔ خودِ فرعون قدرتمند میشود. اما وقتی شوهرش سنت هزارساله را زیر پا میگذارد و روحانیون و نظامیان را به چالش میکشد، نفرتاری مجبور است تمام حیلهها و قدرتش را به کار بگیرد تا کشور را از پارهپاره شدن نجات دهد. خواهرش موتنی از میان سایهها او را تحتنظر دارد و از ماهیت خائنانهٔ زندگی در قصر متنفر است و در حالیکه رویای یک زندگی ساده در روستا را در سرمیپروراند، شاهد تبدیلشدن خواهرش از دختری نوجوان به الههای زنده است. اما نفرتاری با فریبندگیاش تا همین حد بیشتر نمیتواند پیش برود و زمانی که آماده میشود تا خواهرش را برای تقویت قدرت خودش قربانی کند، این دو زن درگیر جنگی میشوند که فقط مرگ میتواند آن را پایان بدهد.
• کتاب سلن، دختر کلئوپاترا اثر دیگری از میشل موران نویسندهٔ داستانهای تاریخی است. نویسنده در این کتاب از سقوط غمانگیز کلئوپاترا ملکهٔ مصر در اسکندریه گفته است و شما را تا کاخهای پرشکوه روم در عهد اکتاویان به سفری پرماجرا میکشاند.
• کتاب سینوهه اثر میکا والتاری، رمانی دربارهٔ پزشک مخصوص فرعون است و یکی از بهترین و دقیقترین آثار مربوط به مصر باستان است که با خواندن آن نهتنها با پزشک نابغهٔ فرعون آشنا میشوید بلکه میتواند مردم آن روزهای مصر باستان را نیز بشناسید.
میشل موران رماننویس آمریکایی سال 1980 به دنیا آمد. او را بیشتر به خاطر نوشتن داستانهای تاریخی میشناسند. میشل در درهٔ سانفرناندوی کالیفرنیا به دنیا آمد و از سنین کم به نوشتن علاقهمند شد و از دوازده سالگی داستانها و رمانهای خود را برای ناشران مختلف میفرستاد. او در کالج پومونا به تحصیل در رشتهٔ ادبیات پرداخت و پس از گذراندن داوطلبانهٔ یک تابستان به عنوان باستانشناس، مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه کلرمونت اخذ کرد. تجربیات او در محوطههای باستانشناسی بود که او را ترغیب به نوشتن داستانهای تاریخی کرد. او تاکنون رمانهای پرفروش زیادی نوشته است و کتابهایش به بیش از بیست زبان ترجمه شدهاند و کتاب چهارمش تبدیل به یک مینی سریال شد. پنجمین کتاب او «امپراتور دوم» است که در آن زندگی زنان در دنیای ناپلئون را بررسی کرده است. او در سال 2012 در هند ازدواج کرد و کتاب ششمش «ملکهٔ شورشی» در هند میگذرد و دربارهٔ ملکه لاکشیمای جانسی است.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.