بادبادک باز (رقعی)

(67)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
7113

علاقه مندان به این کتاب
82

می‌خواهند کتاب را بخوانند
26

کسانی که پیشنهاد می کنند
45

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب بادبادک باز

نشر مروارید منتشر کرد:
ایزابل آلنده:«اثری شگفت انگیز...این داستان از جنس آن داستان های فراموش نشدنی است که تا سال ها با شما خواهد ماند.این رمان استثنایی تمام درونمایه های مهم ادبیات و زندگی را در بر میگیرد:عشق،افتخار،گناه،ترس،رستگاری...این کتاب برایم چنان تاثیر گذار بود که تا مدتها هرچیزی که بعد از آن میخواندم بی روح به نظرم می رسید.» بادبادک باز اولین رمان افغانی است که به زبان انگلیسی نوشته شده و داستانی تمام عیار را از خانواده،عشق و دوستی نقل میکند که تا قبل از آن در ادبیات داستانی سابقه نداشته است.این رمان به همان اندازه که عاطفی و جذاب است بی اندازه استثنایی و تاثیر گذار میباشد. خالد حسینی در اولین رمان خود به نام بادبادك‌باز به دستاوردی نائل آمده كه فقط تعداد اندكی از نویسندگان معاصر به آن دست یافته‌اند. نویسنده ضمن روایتی آموزنده و روشنگر از نابسامانی‌های سیاسی و فرهنگی افغانستان شخصیت‌هایی پویا می‌آفریند كه تلاش‌های تاثربرانگیز و پیروزی‌های پرشورشان حتی تا مدت‌ها پس از پایان كتاب در ذهن خواننده باقی می‌ماند و شاید تنها ایراد این رمان شگفت‌انگیز این است كه‌خیلی زود تمام می‌شود.
فروشگاه اینترنتی کتاب 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی 


بادبادک باز اولین رمان خالد حسینی نویسنده افغان-آمریکایی است. این کتاب در سال 2003 منتشر شد و نویسنده در آن به شرح داستان پسر جوانی اهل افغانستان به نام امیر پرداخته است. داستان بادبادک باز در پس زمینه‌ای از حوادث پر فراز و نشیب، سقوط سلطنت افغانستان به واسطۀ تهاجم شوروی، مهاجرت پناهندگان افغانی به پاکستان و ایالات متحده و ظهور رژیم طالبان روایت می‌شود.

بادبادک باز داستان یک رابطۀ پدر و پسری است و نویسنده بر جنبه‌های خانوادگی داستان تمرکز کرده است. مضامین گناه و رستگاری به‌طور برجسته‌ای در این رمان به چشم می‌خورد. کتاب بادبادک باز بیش از دو سال در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار داشت و بیش از هفت میلیون نسخه از این کتاب در ایالات متحده به فروش رفت.

خلاصۀ داستان بادبادک باز

بادبادک باز داستان پسری به نام امیر و پدرش است که در شهر کابل افغانستان زندگی می‌کنند. امیر و پدرش اهل یک گروه قومی بزرگ در کشور و از قوم پشتون هستند. حسن و پدرش نیز با خانوادۀ امیر زندگی می‌کنند و پدر حسن خدمتکار خانوادۀ امیر است اما آن‌ها هزاره هستند، یک قبیلۀ اقلیت که در افغانستان زندگی می‌کنند. با این حال امیر و حسن دوستان خوبی برای هم هستند و با هم بادبادک بازی می‌کنند. 

بادبادک بازی در واقع راهی برای فرار واقعیت وحشتناکی است که این دو پسر در‌ آن زندگی می‌کردند. حسن همیشه به دنبال بادبادک امیر می‌دود، او بدون نگاه کردن به بادبادک می‌داند که بادبادک کجا فرود خواهد آمد. هر دو پسر بی‌ مادر هستند: مادر امیر هنگام زایمان فوت کرده است و مادر حسن صنوبر، او و پدرش را رها کرده است.

پدر امیر، تاجر ثروتمندی است که هر دو پسر را دوست دارد. او همیشه برای حسن نیز وسایلی مشابه پسر خودش می‌خرد و امیر از این وضعیت چندان راضی نیست. او حتی پول می‌دهد تا حسن بتواند لب شکری‌اش را با جراحی درمان کند. اما او همیشه به پسر خودش سخت می‌گیرد و از او انتقاد می‌کند و او را ضعیف و بی‌شهامت می‌داند. 

یک روز در جریان مسابقات بادبادک‌ بازی امیر پیروز مسابقات می‌شود. حسن به دنبال بادبادک می‌دود اما به دست قلدر محله آصف می‌افتد و مورد تجاوز قرار می‌گیرد. امیر از ترس میخکوب شده و آن‌قدر شهامت ندارد که به حسن کمک کند. احساس گناه امیر را در برمی‌گیرد و متوجه می‌شود که اشتباه کرده است و برای همین حسن را به دزدی متهم می‌کند تا دیگر حسن جلوی چشمش نباشد.
حسن و پدرش کابل را ترک می‌کنند. چند سال بعد، امیر و پدرش نیز پس از حملۀ روسیه مجبور می‌شوند مخفیانه از افغانستان فرار کنند. امیر و پدرش به آمریکا می‌روند و آن‌جا ساکن می‌شوند. امیر تصمیم می‌گیرد در رشتۀ زبان انگلیسی درس بخواند و آخر هفته‌ها همراه با پدرش با فروش اقلام در بازار محلی روزگار می‌گذرانند. همین‌جا امیر با ثریا آشنا شده و با هم ازدواج می‌کنند ولی پدرش کمی بعد می‌میرد و هرگز نمی‌تواند نوه‌هایش را ببیند.

کمی بعد دوست پدر امیر با او تماس می‌گیرد و می‌گوید که حسن در خانۀ قدیم آن‌ها با همسرش زندگی می‌کرده و صاحب پسری به نام سهراب شده‌اند اما حسن و همسرش به دست طالبان کشته شده‌اند و سهراب اکنون در پرورشگاه زندگی می‌کند. امیر تصمیم می‌گیرد به افغانستان برگردد و به دنبال سهراب بگردد اما اکنون افغانستان تحت حاکمیت طالبان است و برگشتن به افغانستان و به دنبال کسی گشتن در آن‌جا به هیچ‌وجه کار راحتی نیست.

بریده‌هایی از کتاب بادبادک باز

«روی یکی از نیمکت‌های پارک نزدیک درخت بیدی نشستم. به جمله‌ای که رحیم‌خان قبل از گذاشتن گوشی گفته بود فکر کردم، مثل این که یکدفعه به فکرش آمد. هنوز هم راهی برای بازگشت هست. به آن بادبادک‌های دوقلو نگاه کردم. به حسن فکر کردم. به بابا فکر کردم. به علی. به کابل. به زندگی‌ای که آن‌ وقت‌ها داشتیم، یعنی قبل از آنکه زمستان 1975 سربرسد و همه چیز را زیر و رو کند و از من کسی بسازد که حالا هستم.»

«به خاطر قیافه هزاره‌ای-مغولی حسن و علی، دماغ‌پخ صدایش می‌کردند. تا چند سال فقط همین را از هزاره‌ای‌ها می‌دانستم که از تخم و ترکه مغول‌ها و کمی شبیه چینی‌ها هستند. توی کتاب‌های درسی صحبت چندانی در موردشان نشده و خیلی گذرا به اصل و نسب‌شان اشاره شده بود. در همان ایام، یک روز توی اتاق مطالعه بابا داشتم وسایلش را زیر و رو می‌کردم که یکی از کتاب‌های قدیمی و تاریخی مادرم را پیدا کردم. نویسنده‌اش یک ایرانی بود به نام خرّمی. گرد و خاک آن را فوت کردم و از این که دیدم یک فصل کامل به تاریخ هزارِجات اختصاص داده شده، تعجب کردم. یک فصل کامل در مورد قوم حسن! آنجا خواندم که قوم من، پشتون‌ها، به هزاره‌ای‌ها ظلم و ستم کردند و آنها را به ستوه آوردند. نوشته بود هزاره‌ای‌ها در قرن نوزدهم کوشیدند علیه پشتون‌ها قیام کنند، اما پشتون‌ها با خشونتی غیرقابل توصیف، آنها را سرکوب کردند.»

«محال بود بشود بابا را نادیده گرفت، حتی وقتی خواب بود. توی گوش‌هایم مشتی‌پنبه می‌چپاندم، پتو را روی سرم می‌کشیدم، اما باز هم صدای خروپف بابا -مثل غرش موتور کامیون- دیوارها را می‌شکافت. اتاق من روبروی اتاق خواب بابا بود. برایم معماست که مادرم چه طوری توی اتاقی که او بود خوابش می‌برد. از این‌ جور سوال‌ها لیست بلند بالایی داشتم که اگر مادرم را می‌دیدم، ازش می‌پرسیدم. در اواخر دهۀ 1960، که پنج - شش سالم بود، بابا تصمیم گرفت یک پرورشگاه بسازد. ماجرا را از رحیم‌خان شنیدم. برایم تعریف کرد با وجود این که بابا هیچ سررشته‌ای توی معماری نداشته، نقشه ساختمان را خودش می‌کشد. آنهایی که به کارش شک داشتند اصرار می‌کنند که از خر شیطان بیاید پایین و یک مهندس ساختمان بگیرد. البته بابا زیر بار نمی‌رود و همه به خاطر کله‌شقی‌اش با نگرانی سر تکان می‌دهند.»

خواندن کتاب بادبادک باز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب بادبادک باز شاهکار خالد حسینی است که علاوه بر داستانی جذاب، خواننده را با وضعیت سیاسی و تاریخی افغانستان نیز آشنا می‌کند. داستان بادبادک باز گرچه کمی تاریک و غم‌انگیز است اما روایتی از شجاعت، رفاقت، جبران، فداکاری و رستگاری است.

دربارۀ نویسندۀ کتاب بادبادک باز

بادبادک باز

خالد حسینی رمان‌نویس افغانی-آمریکایی است. او سابقا پزشک بوده و اولین رمانش بادبادک باز که در سال 2003 منتشر کرد به به سرعت به موفقیت رسید. داستان تمام رمان‌های خالد حسینی در افعانستان اتفاق می‌افتند و شخصیت اصلی کتاب‌هایش اهل افغانستان هستند. پدر خالد حسینی دیپلمات بود و برای همین مدتی را در ایران و فرانسه زندگی کردند. وقتی حسینی 15 ساله بود، همراه با خانواده‌اش به آمریکا مهاجرت کرد. حسینی تا 38 سالگی به افغانستان بازنگشت. 

حسینی در سال 1988 مدرک کارشناسی‌اش را در رشتۀ زیست‌شناسی از دانشگاه سانتاکلارا دریافت کرد و سال پس از آن وارد دانشکدۀ پزشکی سن دیگو در کالیفرنیا شد. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه به عنوان یک پزشک در کالیفرنیا مشغول به کار شد اما این شغل مورد علاقه‌اش نبود. پس از موفقیت بادبادک باز توانست پزشکی را کنار بگذارد و به صورت تمام وقت بنویسد. 

حسینی در کودکی شعر فارسی می‌‌خواند و به‌ویژه به آثار شاعرانی مثل مولوی، عمرخیام، عبدالقادر بدیل و حافظ علاقه‌مند است. رمان دوم او با نام «هزار خورشید تابان» در سال 2007 منتشر شد و 103 هفته در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز ماند. رمان سوم او نیز با نام «وقتی کوه‌ها طنین انداز شدند» در سال 2013 منتشر شد و 33 هفته در این فهرست باقی ماند. حسینی علاوه بر نوشتن، بنیادی را نیز برای حمایت از پناهندگان افغانی با حمایت سازمان ملل تأسیس کرده است. 

خالد حسینی به زبان‌های فارسی و پشتو مسلط است و هم اکنون با همسر و دو فرزندش در شمال کالیفرنیا زندگی می‌کند.

واکنش‌ها به کتاب بادبادک باز

«داستانی جذاب که به ما یادآوری می‌کند مردم افغانستان چقدر در مقابل خشونت و نیروهای سرکوبگر مقاومت کرده‌اند. نیروهایی که حتی امروز نیز جان و زندگی آن‌ها را تهدید می‌کند.» -نقد کتاب نیویورک تایمز

امتیازات

کتاب بادبادک باز از سایت آمازون 4.7 از 5 و از سایت گودریدز 4.3 از 5 را به دست آورده است.

حواشی حول محور کتاب

فیلمی به نام بادبادک باز در سال 2007 با اقتباس از همین رمان ساخته شد.

میزان فروش کتاب

بادبادک باز پس از انتشار 101 هفته در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز ماند و سه هفته نیز در صدر این فهرست قرار داشت.

تحلیل سی بوک از کتاب بادبادک باز

نشر مروارید کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی را با ترجمۀ زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده منتشر کرده است. 

بادبادک باز شما را با تاریخ پر تنش افغانستان آشنا می‌کند و داستانی فراموش نشدنی و دلخراش از دوستی بین دو پسر ثروتمند و فقیر را روایت می‌کند که در جریان غم‌انگیز تاریخ این کشور گرفتار شده‌اند. 

بادبادک باز داستانی قدرتمند از دوستی، قدرت خواندن و مطالعه، خیانت و رستگاری است. عشق، فداکاری و دروغ نیز در جای جای داستان به چشم می‌خورد.

مدت زمانی که طول می‌کشد کتاب بادبادک باز را بخوانید

اگر سرعت مطالعه‌تان 300 کلمه در دقیقه باشد، حدوداً 6 ساعت و 9 دقیقه طول می‌کشد تا کتاب بادبادک باز را به طور کامل مطالعه نمایید.

اگر از کتاب بادبادک باز خوشتان آمده، این کتاب‌ها را از دست ندهید

هزار خورشید تابان اثر دیگری از خالد حسینی. این رمان بر محور زن و مادر شکل گرفته است و مانند دیگر رمان‌های خالد حسینی داستان آن در افغانستان می‌گذرد. خالد حسینی در هزار خورشید تابان فضای سیاه و رقت‌بار افغانستان 50 سال اخیر را به تصویر کشیده است.

پسری با پیژامۀ راه‌راه اثری از جان بوین که داستانی از دیدگاه پسرکی 9 ساله به نام برونو است که پسر یک فرماندۀ آلمانی است. این داستان روایتی دیگر از ظلم‌هایی است که بر ساکنان نگون‌بخت اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها روا می‌شد و دوستی برونو و اشموئل بسیار شبیه به دوستی حسن و امیر در داستان بادبادک باز است.

- کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیل ونویسندهٔ برزیلی است. این کتاب به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و بسیار مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. قهرمان داستان چوپانی به نام سانتیاگو است که احساس می‌کند جهان جای او نیست. پس از دیدن رؤیایی عجیب تصمیم می‌گیرد به دنیا سفر کند تا گنجی که در خواب دیده زیر اهرام مصر مدفون شده، بیابد.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (16)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • فاطمه همتیان
    • پاسخ به نظر

    از همین نویسنده کتاب هزار خورشید تابان و پیشنهاد میکنم که راجب مشکلات زنان و دخترها در افغانستان است . بادبادک باز داستان صبر و امیده و همین ترجمه عالیه و نمیتونید کتاب رو زمین بزارید .

  • تصویر کاربر

    • ثمین کارگر
    • پاسخ به نظر

    ترجمه که عالیه داستان هم زیباست اما بسیار تلخه

  • تصویر کاربر

    • فاطمه سمیری
    • پاسخ به نظر

    فوق العاده ست. غم انگیز و قشنگ، واقعا پیشنهاد میشه

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

بریده ای از کتاب (2)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • علی جواهری
    • 0

    گفت خیلی میترسم و من گفتم چرا او گفت چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. خوشحالی این شکلی وحشتناک است. وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می گذارد این طور خوشحال باشی.

  • تصویر کاربر

    • وصال حقیر
    • 11

    دزدی تنها گناه نابخشودنی بود،نام مشترک تمام گناهان.وقتی مردی را می کشی،یک زندگی را می دزدی،حق زنی را از داشتن شوهر می دزدی،پدری را از بچه ها می دزدی.وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی.وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی. هیچ عملی پست تر از دزدی نیست.

عیدی