

بادبادک باز (رقعی)
نشر مرواريد منتشر کرد:
ايزابل آلنده:«اثري شگفت انگيز...اين داستان از جنس آن داستان هاي فراموش نشدني است که تا سال ها با شما خواهد ماند.اين رمان استثنايي تمام درونمايه هاي مهم ادبيات و زندگي را در بر ميگيرد:عشق،افتخار،گناه،ترس،رستگاري...اين کتاب برايم چنان تاثير گذار بود که تا مدتها هرچيزي که بعد از
آن ميخواندم بي روح به نظرم مي رسيد.»
بادبادک باز اولين رمان افغاني است که به زبان انگليسي نوشته شده و داستاني تمام عيار را از خانواده،عشق و دوستي نقل ميکند که تا قبل از آن در ادبيات داستاني سابقه نداشته است.اين رمان به همان اندازه که عاطفي و جذاب است بي اندازه استثنايي و تاثير گذار ميباشد.
خالد حسيني در اولين رمان خود به نام بادبادكباز به دستاوردي نائل آمده كه فقط تعداد اندكي از نويسندگان معاصر به آن دست يافتهاند. نويسنده ضمن روايتي آموزنده و روشنگر از نابسامانيهاي سياسي و فرهنگي افغانستان شخصيتهايي پويا ميآفريند كه تلاشهاي تاثربرانگيز و پيروزيهاي پرشورشان حتي تا مدتها پس از پايان كتاب در ذهن خواننده باقي ميماند و شايد تنها ايراد اين رمان شگفتانگيز اين است كهخيلي زود تمام ميشود.
فروشگاه اينترنتي کتاب 30بوک
معرفی کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی
بادبادک باز اولین رمان خالد حسینی نویسنده افغان-آمریکایی است. این کتاب در سال 2003 منتشر شد و نویسنده در آن به شرح داستان پسر جوانی اهل افغانستان به نام امیر پرداخته است. داستان بادبادک باز در پس زمینهای از حوادث پر فراز و نشیب، سقوط سلطنت افغانستان به واسطۀ تهاجم شوروی، مهاجرت پناهندگان افغانی به پاکستان و ایالات متحده و ظهور رژیم طالبان روایت میشود.
خلاصۀ داستان بادبادک باز
بادبادک بازی در واقع راهی برای فرار واقعیت وحشتناکی است که این دو پسر در آن زندگی میکردند. حسن همیشه به دنبال بادبادک امیر میدود، او بدون نگاه کردن به بادبادک میداند که بادبادک کجا فرود خواهد آمد. هر دو پسر بی مادر هستند: مادر امیر هنگام زایمان فوت کرده است و مادر حسن صنوبر، او و پدرش را رها کرده است.
پدر امیر، تاجر ثروتمندی است که هر دو پسر را دوست دارد. او همیشه برای حسن نیز وسایلی مشابه پسر خودش میخرد و امیر از این وضعیت چندان راضی نیست. او حتی پول میدهد تا حسن بتواند لب شکریاش را با جراحی درمان کند. اما او همیشه به پسر خودش سخت میگیرد و از او انتقاد میکند و او را ضعیف و بیشهامت میداند.
یک روز در جریان مسابقات بادبادک بازی امیر پیروز مسابقات میشود. حسن به دنبال بادبادک میدود اما به دست قلدر محله آصف میافتد و مورد تجاوز قرار میگیرد. امیر از ترس میخکوب شده و آنقدر شهامت ندارد که به حسن کمک کند. احساس گناه امیر را در برمیگیرد و متوجه میشود که اشتباه کرده است و برای همین حسن را به دزدی متهم میکند تا دیگر حسن جلوی چشمش نباشد.
حسن و پدرش کابل را ترک میکنند. چند سال بعد، امیر و پدرش نیز پس از حملۀ روسیه مجبور میشوند مخفیانه از افغانستان فرار کنند. امیر و پدرش به آمریکا میروند و آنجا ساکن میشوند. امیر تصمیم میگیرد در رشتۀ زبان انگلیسی درس بخواند و آخر هفتهها همراه با پدرش با فروش اقلام در بازار محلی روزگار میگذرانند. همینجا امیر با ثریا آشنا شده و با هم ازدواج میکنند ولی پدرش کمی بعد میمیرد و هرگز نمیتواند نوههایش را ببیند.
کمی بعد دوست پدر امیر با او تماس میگیرد و میگوید که حسن در خانۀ قدیم آنها با همسرش زندگی میکرده و صاحب پسری به نام سهراب شدهاند اما حسن و همسرش به دست طالبان کشته شدهاند و سهراب اکنون در پرورشگاه زندگی میکند. امیر تصمیم میگیرد به افغانستان برگردد و به دنبال سهراب بگردد اما اکنون افغانستان تحت حاکمیت طالبان است و برگشتن به افغانستان و به دنبال کسی گشتن در آنجا به هیچوجه کار راحتی نیست.
بریدههایی از کتاب بادبادک باز
«به خاطر قیافه هزارهای-مغولی حسن و علی، دماغپخ صدایش میکردند. تا چند سال فقط همین را از هزارهایها میدانستم که از تخم و ترکه مغولها و کمی شبیه چینیها هستند. توی کتابهای درسی صحبت چندانی در موردشان نشده و خیلی گذرا به اصل و نسبشان اشاره شده بود. در همان ایام، یک روز توی اتاق مطالعه بابا داشتم وسایلش را زیر و رو میکردم که یکی از کتابهای قدیمی و تاریخی مادرم را پیدا کردم. نویسندهاش یک ایرانی بود به نام خرّمی. گرد و خاک آن را فوت کردم و از این که دیدم یک فصل کامل به تاریخ هزارِجات اختصاص داده شده، تعجب کردم. یک فصل کامل در مورد قوم حسن! آنجا خواندم که قوم من، پشتونها، به هزارهایها ظلم و ستم کردند و آنها را به ستوه آوردند. نوشته بود هزارهایها در قرن نوزدهم کوشیدند علیه پشتونها قیام کنند، اما پشتونها با خشونتی غیرقابل توصیف، آنها را سرکوب کردند.»
«محال بود بشود بابا را نادیده گرفت، حتی وقتی خواب بود. توی گوشهایم مشتیپنبه میچپاندم، پتو را روی سرم میکشیدم، اما باز هم صدای خروپف بابا -مثل غرش موتور کامیون- دیوارها را میشکافت. اتاق من روبروی اتاق خواب بابا بود. برایم معماست که مادرم چه طوری توی اتاقی که او بود خوابش میبرد. از این جور سوالها لیست بلند بالایی داشتم که اگر مادرم را میدیدم، ازش میپرسیدم. در اواخر دهۀ 1960، که پنج - شش سالم بود، بابا تصمیم گرفت یک پرورشگاه بسازد. ماجرا را از رحیمخان شنیدم. برایم تعریف کرد با وجود این که بابا هیچ سررشتهای توی معماری نداشته، نقشه ساختمان را خودش میکشد. آنهایی که به کارش شک داشتند اصرار میکنند که از خر شیطان بیاید پایین و یک مهندس ساختمان بگیرد. البته بابا زیر بار نمیرود و همه به خاطر کلهشقیاش با نگرانی سر تکان میدهند.»
خواندن کتاب بادبادک باز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
دربارۀ نویسندۀ کتاب بادبادک باز

حسینی در سال 1988 مدرک کارشناسیاش را در رشتۀ زیستشناسی از دانشگاه سانتاکلارا دریافت کرد و سال پس از آن وارد دانشکدۀ پزشکی سن دیگو در کالیفرنیا شد. پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه به عنوان یک پزشک در کالیفرنیا مشغول به کار شد اما این شغل مورد علاقهاش نبود. پس از موفقیت بادبادک باز توانست پزشکی را کنار بگذارد و به صورت تمام وقت بنویسد.
حسینی در کودکی شعر فارسی میخواند و بهویژه به آثار شاعرانی مثل مولوی، عمرخیام، عبدالقادر بدیل و حافظ علاقهمند است. رمان دوم او با نام «هزار خورشید تابان» در سال 2007 منتشر شد و 103 هفته در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز ماند. رمان سوم او نیز با نام «وقتی کوهها طنین انداز شدند» در سال 2013 منتشر شد و 33 هفته در این فهرست باقی ماند. حسینی علاوه بر نوشتن، بنیادی را نیز برای حمایت از پناهندگان افغانی با حمایت سازمان ملل تأسیس کرده است.
واکنشها به کتاب بادبادک باز
امتیازات
حواشی حول محور کتاب
میزان فروش کتاب
تحلیل سی بوک از کتاب بادبادک باز
بادبادک باز شما را با تاریخ پر تنش افغانستان آشنا میکند و داستانی فراموش نشدنی و دلخراش از دوستی بین دو پسر ثروتمند و فقیر را روایت میکند که در جریان غمانگیز تاریخ این کشور گرفتار شدهاند.
بادبادک باز داستانی قدرتمند از دوستی، قدرت خواندن و مطالعه، خیانت و رستگاری است. عشق، فداکاری و دروغ نیز در جای جای داستان به چشم میخورد.
مدت زمانی که طول میکشد کتاب بادبادک باز را بخوانید
اگر از کتاب بادبادک باز خوشتان آمده، این کتابها را از دست ندهید
- پسری با پیژامۀ راهراه اثری از جان بوین که داستانی از دیدگاه پسرکی 9 ساله به نام برونو است که پسر یک فرماندۀ آلمانی است. این داستان روایتی دیگر از ظلمهایی است که بر ساکنان نگونبخت اردوگاههای کار اجباری نازیها روا میشد و دوستی برونو و اشموئل بسیار شبیه به دوستی حسن و امیر در داستان بادبادک باز است.
- کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیل ونویسندهٔ برزیلی است. این کتاب به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و بسیار مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. قهرمان داستان چوپانی به نام سانتیاگو است که احساس میکند جهان جای او نیست. پس از دیدن رؤیایی عجیب تصمیم میگیرد به دنیا سفر کند تا گنجی که در خواب دیده زیر اهرام مصر مدفون شده، بیابد.










شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













