30بوک
کتاب عمومی
سینما و تئاتر
نمایشنامه و فیلمنامه
در اتاقم را به روی خودم قفل میکنم
در اتاقم را به روی خودم قفل میکنم

در اتاقم را به روی خودم قفل میکنم

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
101

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب در اتاقم را به روی خودم قفل میکنم

... کالا درِ اتاقش را بست، او درِ اتاقش را به روی خودش قفل کرد، در اوایل زمستان 1913 به محض این‌که جراحت‌ها و آسیب‌های جسمی‌اش به قدر کافی بهبود یافت، توانست به سختی ولی با سماجتی لجوجانه با استفاده از عصا و با شانه‌هایی لاغر و خمیده راه برود، سرش خم شده بود تا از چشم‌های نیمه بازِ پر از اشک حفاظت کند در مقابلِ نور شدید و خیره کننده‌ی خورشید که همچون برقِ تیغی بود بر مات‌ترین سطوح، و از آن پس، در گردشِ فصل‌ها، سال‌ها، دهه‌ها، در پروازِ غازهای کانادایی به شمال و گذر از بالای بلندترین قسمتِ بلندترین سقفِ آن ساختمان، در پرواز غازهای کانادایی به جنوب با آن فریادهای گرفته و غم‌انگیز، و مرغ‌های غوّاصی که در کناره‌ی رودخانه دیده نمی‌شدند، و فریادهای هشدار دهنده‌ی توکاهای سیاهِ بال قرمز در باتلاق‌ها، در گذرِ سریعِ مهتاب نیز، دو مهتاب که به آرامی در چشمان درشت و آرام و خیره‌اش می‌نشستند، هم‌چنان که می‌اندیشید هیچ عطشی رفع نمی‌شود اگر عطش باشد...

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی