دختری با گوشواره مروارید

انتشارات چشمه منتشر کرد: داستان در مورد گرت دختري از خانواده اي فقير است که براي خدمتکاري به خانه يک نقاش مي رود . گرت خود روحي هنرمند دارد و عاشق نقاش مي گردد .... به نظر مي رسد نقاش نيز عاشق اوست .... هيچ گاه حرفي از اين عشق به صورت مستقيم در کتاب زده نمي شود هر چند بعد از مدتي گرت به اين نتيجه مي رسد که دوست نقاش حق داشته و نقاش به چيزي بيش از نقاشيش اهميت نمي دهد اگر در حال حاضر براي او اهميتي قائل است تنها براي اين است که دنيا و تصورات او در حال حاضر به گرت احتياج دارد ...... يک داستان کلاسيک ... داستان شرح زندگي گرت به عنوان خدمتکار و دستيار يک نقاش است ..... اما صحنه هاي نقاشي و حس عاشقانه شون خيلي لطيفه ..... من خيلي خوشم اومد از کتاب ... زياده گويي نداشت و پايان کتاب خيلي خوب بود ... احساسات را هم منطقي تصوير کرده بود .... وقتي تابلوي گرت تموم مي شد و با خودش مي گه " حالا که تابلو تمام شده ديگه مرا نمي خواهد " خيلي غمگين و عميقه .... شخصيت خيلي جالبي داره گرت اصلا احسسا تحقير نمي کنه . نظرش رو مي ده احساساتشو بيان مي کنه و حتي راحت مي گه نمي خوام با لوازم خدمتکاري منو نقاشي کنيد .... تابلوي دختري با گوشواره مرواريد اثر ورمر هست . ورمر نقاش فقير و گمنامي بوده سالها بعد از مرگ معروف مي شه و به همين خاطر اطلاعات زيادي از زندگيش در دست نيست . شواليه با تخيل خودش براي اين تابلو اين داستان را نوشته و پيتر وبر هم فيلم کتاب را ساخته که ظاهرا اقتباس موفقي بوده . فروشگاه اينترنتي 30بوک