بر بلندای قاف

بر بلندای قاف

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
57

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب بر بلندای قاف

ساعت از یازده شب گذشته بود، باران پاییزی به شدت در حال باریدن بود، پریا از ماشین شوهرش پیاده شد از نور سفید چراغ ماشین رد شد، دست هایش را سایه بان سرش کرده بود.... کسری تصمیم اش را گرفته بود باید کار را یکسره میکرد بی صدا و با چراغ های خاموش نزدیک شد، هنوز صدای برو از زندگیم گم شو بیرون رو تو گوشش می شنید...

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی