ماجراهای ابی هایز (3)(ابی بهترین دوستش را پیدا می کند)

همه اعضا خانواده ما براي پيک نيک دسته جمعي به پارک اصلي شهر ميروند. شنا ميکنيم، بازيهاي مختلف انجام ميدهيم و به يک پياده روي کوتاه ميرويم. قبل از تاريک شدن هوا، جاي مناسبي روي تپه پيدا ميکنيم و منتظر ميمانيم تا آتش بازي شروع شود. همه ما آنجا جمع ميشويم: مامانمَ، بابايم، ايوا، ايزابل، الکس و من! فقط گربه ام، تي جف، در خانه مي ماند. اين اصلا عادلانه به نظر نميرسد، مخصوصا که اسم او را از روي اسم يکي از رييس جمهورهاي آمريکا، توماس جفرسون، انتخاب کرده ايم. کاش دوست من دفتر خاطراتم بود. آن وقت ديگر لازم نبود که دوستهاي جديد پيدا کنم. من تنها عضو خانواده هايز هستم که هيچکس را ندارد در اين پيک نيک باهاش حرف بزند و يا بازي کند. الکس يکي از دوستهايش را پيدا کرد. ايزابل رفت پيش ايوا و آرونا. من کاملا تنها هستم!