هلیا میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آنکس که غریب نیست شاید دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می گوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گرد یک میز می نشینند، چای می خورند، می گویند و می خندند. شما را به تو، تو را به هیچ بدل می کنند. آنها می خواهند که تلقین کنندگان صمیمیت باشند. می نشینند تا بنای تو فرو بریزد. می نشینند تا روز اندوه بزرگ.
نادر ابراهیمی قلمی گیرا و زیبا داره نثر کتاب طوریه که بین خطوط یه جورایی فلش بک میزنه به گذشته و بعد از حال صحبت میکنه و به جاهایی نیم نگاه به آینده بنابراین نثر جالبی داره به جرئت میگم کم نداره جملاتی که میتونه ساعت ها شخص رو به فکر فرو ببره و با اینکه کتاب حجیمی نیست ولی باعث بشه خواندنش طولانی بشه
آنقدر زیبا و جادویی نوشته شده است که انسان فراموش می کند موضوع کتاب درباره ی جدایی است.
غم عجیبی در این کتاب نهفته است اما سرشار از عشق و حس زندگی است