طوفان
انتشارات نگاه منتشر کرد :
طوفان، نمايشنامه اي کمدي اثر ويليام شکسپير است که در حدود سال‌هاي ????-???? نوشته شده است. در جزيره اي زيبا و افسونگر در درياهاي مناطق گرمسيري، پروسپرو و دخترش ميراندا زندگي مي‌کنند. دوازده سال پيش پروسپرو حاکم دوک نشين ميلان بود. وي در آن سال‌ها شب و روز سرگرم و مجذوب مطالعات پيشگويي و احضار مردگان بود، و تمام امور دولتي در دست برادرش آنتونيو بود. آنتونيوي پليد با زد و بند و کمک آلونسو، پادشاه ناپل، رفته رفته دولت و اموال پروسپرو را غصب کرده و سرانجام نيز او و دختر خردسالش را در قايقي بي بادبان در دريا رها ساخته بود. آنچه جان اين دو را نجات داده بود، کمک پنهاني گونزالو، دوست خوب و از مشاوران ديرين پروسپرو بود. گونزالو چون از نقشه خبر داشت، شب پيش از تبعيد بي رحمانه دوک، دست به کار کمک شده و افزون بر مهيا کردن وسايل لازم براي قايق و آب و خوراک، جعبه ساعات تفکر، عصاي سحرآميز و بسياري از کتب خود درباره سحر و جادو را نيز براي دوک تبعيد شده گذاشته بود. دوک و فرزندش پس از سرگرداني بسيار در ميان امواج، عاقبت در جزيره اي کوچک و دورافتاده که متعلق به کاليبان، بچه خوک بي مادر جادوگر شرور بود، به ساحل رسيده بودند. تلاش‌هاي فراوان پروسپرو براي آدم کردن اين بچه ديو بيهوده مانده بود؛ چون او به گونه اي ارثي هم ابليس زده بود و هم فقط هيزم شکن. افزون بر اين برده خام و خشن، موجود ديگري نيز در آسمان جزيره به خدمت پروسپرو درآمده بود: او آريل نام داشت که روح لطيف و دل پذير بادهاي آسماني بود و نقطه مقابل کاليبان زميني و حيواني. اکنون که سال‌ها گذشته است، پروسپرو با دانش قبلي خود و با خواندن کتابهاي گونزالو، تبديل به جادوگري چيره دست گشته است. او از راه سحر و افسون مطلع مي‌شود که جمع دشمنان ديرينش پس از عروسي شاهزاده خانم ناپل براي خوشگذراني و دوران ماه عسل با کشتي عازم اين جزيره هستند. پروسپرو به کمک آريل طوفاني سهمناک برمي انگيزد و کشتي آنان را غرق مي‌کند، ولي تمام سرنشينان را به نحوي بر تخته پاره هاي کشتي شکسته به صورت گروه هاي پراکنده به سواحل جزيره مي‌آورد…
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید
از این نویسنده
از این مترجم
