

انتشارات چشمه منتشر کرد: راتينهو پرسيد «شما فرانتس کافکا هستيد؟» مرد چاق افتاد به قهقه «من؟ فرانتس کافکا؟ خدا نکند! من نويسنده ي مهمي هستم. اين يارو کافکا پريشان خاطري است که نمي داند چه مي خواهد. نخير، من فرانتس کافکا نيستم. خانه اش همين بغل است، پلاک 22.» بعد از مکثي اضافه کرد «ولي آنجا پيدايش نمي کنيد چون اين وقت روز سر کار است. کارمند است، مي فهميد؟ کارمند يک شرکت. مي دانيد چرا؟ چون پول ادبيات کفاف زندگي اش را نمي دهد. البته طبيعي هم هست چون هيچ کس نوشته هايش را نمي فهمد. موضوعي يکي از داستان هايش- فکر مي کنم نامش مسخ باشد- اين است که مردي تبديل مي شود به يک حشره. چيزي عجيب غريب تر از اين شنيده ايد؟ باز اگر ادبيات کودکان بود، يک چيزي. مي شد فهميد. اما نخير... ايشان براي بزرگ سالان مي نويسد. چيزهايي مي نويسند ظلماني و آشفته. مي دانم، در اين مورد چيزي از من نپرسيده ايد اما من در مقام يک نويسنده احساس وظيفه مي کنم که به مردم هشدار بدهم: مواظب اين کافکا باشيد! آني نيست که خيال مي کنيد.» -از متن کتاب- "فروشگاه اينترنتي کتاب 30 بوک"

شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













