بن بست نویسنده

انتشارات بيدگل منتشر کرد: مکس: مادرزنم خاطراتش رو مي نوشت، خيلي تصويري مي نوشت، رابطه مون، بحثامون، اسم ها، همه اطلاعات، اون فکر مي کرد کار رمانتيکي مي کنه، يه شب زنم بهش گفت که داره براي تعطيلات مي ره مسافرت و يه کتاب براي ساحل مي خواد، اونم فکر کرد يه جلد از کتاب هنري جيمز رو که جلد چرمي داشت بهش داده ولي اشتباها دفترچه خاطراتش که جلد چرمي داشته رو بهش داده بود، من باهاش بودم وقتي اونو توي ساحل خوند، يه تغييري درش به وجود اومد، يه تغيير فيزيکي، مثل وقتي که ماه کامل توي فيلمهاي مرد گرگ نما بيرون مي آد. او سعي کرد خودشو غرق کنه، دويد سمت اقيانوس ولي فقط موفق شد مورد حمله ي يه عروس دريايي قرار بگيره، نيشش زد، باعث شد لباش باد کنه، يک دفعه با اون لب ها خيلي جذاب به نظر رسيد، و من دوباره عاشقش شدم، البته که وقتي باد لبش خوابيد، دوباره بهش حساس شدم. فروشگاه اينترنتي 30بوک