نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات آموت منتشر کرد:
یوناس یوناسون سوئدی پیش از شروع کار نویسندگی مدتها در روزنامهها به کار نویسندگی مشغول بود. نخستین و مشهورترین اثر او «پیرمرد صد سالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» در سال 2009 برای او شهرت بسیاری را به همراه آورد. این اکثر تاکنون به دهها زبان ترجمه شده و در زمرهی آثار پرفروش است. یوناسون دومین اثر خود با عنوان «بیسوادی که شمردن بلد بود» را در سال 2013 نوشت. در ترجمهی انگلیسی این عنوان به «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» تغییر یافت.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتابِ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد از سایت گودریدز امتیاز 3.7 از 5 را دریافت کرده است.
کتابِ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد از سایت آمازون امتیاز 4.1 از 5 را دریافت کرده است.
• نامزد دریافت جایزهٔ Specsavers National Book
کتاب دختری که پادشاه سوئد را نجات داد با نام اصلی «بیسوادی که شمردن بلد بود» دومین اثر موفق یوناس یوناسن نویسندهٔ سوئدی است. این کتاب سال 2013 منتشر شد و نام کتاب در ترجمهٔ انگلیسی تغییر کرد و با عنوان «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» به چاپ رسید. این رمان داستانِ دختری فقیر است که در محلهٔ زاغهنشینهای آفریقای جنوبی به دنیا میآید و همه تصور میکنند که چندان عمر زیادی نخواهد کرد اما در نهایت دست سرنوشت زندگیاش را چنان تغییر میدهد که جانِ پادشاه سوئد را نجات میدهد.
«کتابِ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد کتابی طنز و خواندنی با داستانی عجیب در مورد یک دختر، یک بمب و مردی است که عاجزانه به دنبال سرنگونی پادشاهی سوئد است.» - کایرکاس ریویوز
«دختری که پادشاه سوئد را نجات داد اثر یوناس یوناسن، داستانی عجیب و گسترده با اتفاقاتی هیجانانگیز است که هر کسی از خواندن آن لذت خواهد برد.» - بوکپیج
«رمان دختری که پادشاه سوئد را نجات داد داستانی خندهدار و دور از تصور است که از آفریقای جنوبی تا سوئد را نشان میدهد و بهظاهر بیاهمیتترین افراد در این رمان سرنوشت دنیا را تغییر میدهند.» - دنور پست
رمانِ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد مانند اثر اول یوناسن پُر از شخصیتهای غالباً سیاسی و حوادث و کنشهای مختلف است و همین سبب شده رمانی تاریخی و طنز پدید آید. البته این مفهوم رمان تاریخی با مفاهیم تعریفشده قبلی فرق بسیاری دارد. با خواندن رمان یوناسن حس میکنید در برابر آرشیو صفحات سیاسی روزنامهها نشستهاید و برگهایی از تاریخ را ورق میزنید.
«دربارهٔ دختر زاغهنشین و مردی که با مرگ خود کمک کرد تا او از آن وضعیت خلاص شود. آنها از ب سیاری جهان انسانهای خوشبختی بودند. منظورم تخلیهچاهیهای بزرگترین حلبیآباد آفریقای جنوبی است. هیچی که نبود آنها لااقل هم کار داشتند و هم سقفی بالای سرشان بود. ولی از نظر آماری، آنها هیچ آیندهای نداشتند. اکثرشان بر اثر سل، ذاتالریه و اسهال یا به دلیل مصرف قرص و الکل، یا اصلا ترکیب تمام اینها با هم، در جوانی میمُردند. البته ممکن بود یکی دو نفرشان شانس میآوردند و تولد پنجاه سالگیشان را به چشم خود میدیدند. مثلا یکی از این آدمهای خوششانس، سرپرست یکی از این مراکز تخلیهچاه در سوئتو بود. اگرچه این آدم هم به اندازهٔ کافی داغان و بیمار بود. از کلهٔ صبح خودش را میبست به قرص مسکن و نوشیدنی. به همین خاطر هم، یک روز از پشت تلفن حسابی سرِ یکی از نمایندگان ادارهٔ بهداشت ژوهانسبورگ دادوبیداد کرد. یک کافر جایگاه خودش را فراموش کرده بود. گزارش این برخورد را برای مدیر ادارهٔ ژوهانسبورگ فرستادند و او هم صبح روز بعد، در وقت استراحت، به همکارانش اعلام کرد وقتش شده که این آدم بیسواد را از سرپرستی ناحیهٔ ب کنار بگذارند. اتفاقا آن روز وقت استراحت و نوشیدن قهوه حسابی به همه خوش گذشته بود. در ضمن، به مناسبت ورود یک مشاور بهداشت جدید، کیک هم خورده بودند. نام این مشاور بیستوسه ساله پیاِت دو توا بود و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه این اولین شغل او بود. حالا این مشاور بهداشت جدید باید مسئولیت معضل تخلیهی چاههای سوئتو را عهدهدار میشد چون در ژوهانسبورگ این روال مرسوم بود که یک سری افراد بیسواد را به نفر جدید میسپردند تا اینطوری آن نفر جدید برای شغل آیندهاش آبدیده شود.»
«رییس تازه منتصب ادارهٔ تخلیه چاه ناحیه ب سوئتو هیچگاه شانس تحصیل در مدرس را بهدست نیاورده بود زیرا مادر او در زندگی اولویتهای دیگری داشت. البته دلیل مهمتر درس نخواندنش این بود که بین این همه کشور در دنیا، دخترک درست در آفریقای جنوبی بهدنیا آمده بود. نکتهٔ دیگر این که دخترک اوائل دههٔ 1960 بهدنیا آمده بود و رهبران آن زمان آفریقای جنوبی برای کودکانی مثل نومبکو چندان ارزشی قائل نبودند. در آن دوران نخستوزیر با مطرح کردن یک پرسش سرراست، برای خود اسم و رسمی به هم زده بود: وقتی کودکان سیاهپوست بهجز حمل آب و هیزم به هیچ درد دیگری نمیخوردند، چرا باید مدرسه بروند؟ اصولا طرح این پرسش غلط بود چون نومبکو فضولات حمل میکرد و نه هیزم و آب. با این وجود باز دلیلی وجود نداشت که آدم فکر کند این دخترک نحیف در آینده همنشین پادشاهان و رؤسای جمهور خواهد شد یا مبدل به آدمی میشود که مردم جهان از شنیدن نامش به وحشت بیفتند یا این که همین دخترک تأثیری در پیشرفت جهان داشته باشد. در غیر این صورت این دخترک نمیتوانست همین آدم فعلی باشد. اما خُب، البته که همین آدم فعلی بود. نکتهٔ دیگر این که دخترک انسان سختکوشی بود. او حتی در پنج سالگی بشکههای فاضلابی را حمل میکرد که به اندازهٔ هیکل خودش بود. هر روز دخترک با خالی کردن بشکههای فاضلاب دقیقاً به اندازهای پول میگرفت که وقتی پول را به مادرش میداد مادر همان پول را به او برمیگرداند و از او میخواست برایش یک بطری تینر بخرد.»
«دخترک چهارده ساله مهارت زیادی در کلام داشت و البته این مهارت بیشتر مربوط به زبان روزمرهٔ مردانی که در حرفهٔ تخلیه چاه کار میکردند، میشد (هر آدمی که یکبار با تخلیهچاهیهای سوئتو صحبت کرده باشد میداند که نیمی از حرفهای آنها قابل نوشتن و چاپ شدن نیست و نیم دیگر آن نیز آنقدر افتضاح است که حتی نمیشود به آن حرفها فکر کرد). توانایی دخترک در استفاده از کلمات و جملهسازی تا حد زیادی مادرزادی بود. اما در یک گوشه از دفتر ادارهٔ تخلیهچاه یک رادیو بود و نومبکو از همان دوران کودکی هرگاه وارد دفتر میشد اول از همه رادیو را روشن میکرد. همیشه هم شبکهٔ گفتگو را میگرفت و با اشتیاق گوش میکرد. نومبکو فقط به حرفهای گفته شده دقت نمیکرد بلکه به نحوهٔ گفته شدن آنها نیز توجه میکرد.برنامهٔ هفتگی نگاهی به آفریقا اولین برنامهای بود که باعث شد نومبکو بفهمد خارج از سوئتو جهان متفاوتی وجود دارد. البته الزاماً این دنیای خارجی نه بهتر بود و نه زیباتر. اما هر چه که بود خارج از سوئتو بود. این طوری بود که نومبکو با خبر شده بود سرزمین آنگولا به تازگی استقلال یافته است. حزب استقلال یا همان پیالیواِی نیروهایش را با نیروهای حزب مستقل پیسیاِی متحد کرد تا حزب مستقل امپیالاِی را تشکیل دهند و این حزب جدید همراه با احزاب مستقل افانالاِی و یوانآیتیاِی کاری کردند که دولت پرتغال از این که زمانی این بخش از قارهٔ آفریقا را کشف کرده بود، پشیمان شود. همان دولت پرتغالی که بر حسب اتفاق در طول دوران زمامداری چهارصد سالهاش در این سرزمین حتی یک دانشگاه هم نساخته بود.»
یوناس یوناسن تاریخ و طنز را با هم ترکیب کرده و رمانی جذاب خلق کرده است. او در این کتاب از اصل و نسب سلطنت کشور سوئد تا استعمار در آفریقا، سیاست و نژادپرستی در آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید (تبعیض تا تفکیک نژادی) و پسا-آپارتاید، ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی و تاریخچه و جنبش سلاحهای هستهای در قرن بیستم و بیست و یکم میگوید. او در این کتاب به موضوعاتی بسیار مختلف پرداخته و با درهم آمیختن واقعیتهای تاریخی و داستان، شما را به دلِ تاریخ میکشاند. او در دنیایی پُر از تبعیضنژادی، شما را با دختری فقیر اما باهوش و شوخطبع همسفر میکند که ماجراهایی باورنکردنی را از سر میگذراند و درنهایت درگیر یک توطئهٔ پیچیده و نقشهای برای سرنگونی سلطنت سوئد میشود.
شخصیت اصلی کتابِ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد نومبکو مایکی است. نومبکو یک دختر سیاهپوست است که در سال 1961 در محلههای فقیرنشین آفریقای جنوبی به دنیا میآید. او محلههای فقیرنشین را ترک میکند و بر اتفاقی با یک ماشین تصادف میکند اما زنده میماند و همین باعث میشود به استخدام مهندسی در بیاید که او را زیرگرفته است و او به عنوان نظافتچی مشغول به کار در یک مؤسسهٔ تسلیحات هستهای در آفریقای جنوبی میشود. در این قسمت از داستان، باهوشی او باعث میشود به دادِ کارفرمای مست و نالایقش برسد. دو مأمور موساد در نهایت کارفرمای او را به قتل میرسانند اما نومبکو موفق میشود با فریب آنها به همراه سه زن شیاد چینی به سوئد بگریزد. درنهایت او ناخواسته به ساختن هفت بمب اتم کمک میکند و با یک مقام سطح پایین چین درگیر میشود و یکی از این بمبهای اتم را بهطور اتفاقی با خودش به سوئد میبرد و با افرادی آشنا میشود که زندگیاش را کاملاً دگرگون میکنند.
• پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد اثر معروفِ یوناس یوناسن نوینسدهٔ سوئدی است. این کتاب داستان پیرمردی صدساله به نام آلن پیر است که روزی از آسایشگاه ناپدید میشود و پلیس و مدیران آسایشگاه در پی او میگردند. ماجراهایی که این پیرمرد پشت سر میگذارد او را به کشورهای اسپانیا، آمریکا، چین، ایران، شوروی سابق، کره شمالی، اندونزی و فرانسه میکشاند.
• باز هم ماجراجوییهای تصادفی پیرمرد صد ساله دنبالهٔ ماجرای کتابِ «پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون رفت و ناپدید شد» اثر یوناس یوناسن است. این پیرمرد دوباره پیرتر و بامزهتر از گذشته به داستانهای یوناسن بازگشته و به دنبال ماجراجوییهای مختلف در آستانهٔ تولد صد و یک سالگیاش میرود.
• کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد رمانی جذاب از میچیکو آئویاما نویسندهٔ ژاپنی است. داستان این کتاب حول محور چند شخصیت میچرخد که همگی چیزی را از زندگی خود از دست دادهاند و با توصیههای کتابدار و مطالعهٔ کتابی متفاوت زندگیشان دگرگون میشود.
یوناس یوناسن که در ایران با نام یوناسون نیز شناخته میشود در سال 1961 در واکسیوی سوئد به دنیا آمد. پس از تحصیل در رشتههای زبان سوئدی و اسپانیولی در دانشگاه گوتنبرگ، به حرفهٔ روزنامهنگاری روی آورد و تا سال 1944 با روزنامهٔ «اسمالاندپوستن» همکاری کرد. او در سال 1996 روزنامهٔ خود را تأسیس کرد و تا سال 2005 به این حرفه ادامه داد اما پس از آن به دلیل بیماری مجبور شد شغل خود را عوض کند. پس از مهاجرت به سوئیس، سرانجام توانست به رویای دیرین خود جامهٔ عمل بپوشاند و داستانی را که مدتها در ذهن داشت به رشتهٔ تحریر درآورد. رمان موفق «پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» در سال 2009 منتشر شد. این کتاب بهسرعت در فهرست یکی از پرفروشترین آثار سالهای اخیر قرار گرفت و نویسنده را به شهرتی جهانی رساند. کتاب دوم او «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» است و شاید بتوان ادعا کرد این حرفهٔ روزنامهنگاری او بود که به مدد او آمد و به داستانهای او جذابیت و گیرایی خاصی بخشید.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
کتاب پیرمرد صدساله و ماجراهای دیگر پیرمرد به نسبت این کتاب جذاب تره.... این کتاب هم سیر تاریخی رو بیان می کنه که باز هم مربوط به بمب هسته ایه، اگرچه اطلاعات جدیدی به شما می ده اما برای من خسته کننده بود و تا آخر کتاب رو نتونستم بخونم