دایی جان ناپلئون

دایی جان ناپلئون

(36)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
2290

علاقه مندان به این کتاب
10

می‌خواهند کتاب را بخوانند
2

کسانی که پیشنهاد می کنند
3

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب دایی جان ناپلئون

انتشارات صفی علیشاه منتشر کرد:
کتاب در مورد یکی از خانواده‌های اشراف و به قولی شازده‌ها می‌باشد. این خانواده اشرافی در یک باغ بزرگ در کنار هم زندگی می‌کنند و رفتار و حرکاتشان به نوعی نمایشگر قشرهای مختلفی از جامعه می‌باشد. افرادی که آنقدر دروغ‌ها و خیالات خود را تکرار می‌کنند که خودشان نیز باور می‌کنند، مردهای چشم چران، عاشق‌های قلابی، افراد خود بزرگ بین و جاه طلب، مردم طماع و… دائی جان ناپلئون بزرگ خانواده است که یکی از ارتشی‌های جزء است اما آن قدر از نبردهای خود با انگلیسی‌ها و کشتن قشون آنها سخن گفته که باورش شده انگلیس به دنبال اوست. به دلیل علاقه شدید این دائی به ناپلئون او را دائی جان ناپلئون می‌نامند. خواهر زاده دائی جان ناپلئون که راوی داستان نیز هست عاشق لیلی دختر دایی خود می‌باشد اما دائی جان با شوهر خواهر خود روابط خوبی ندارد و می‌خواهد لیلی را به پوری پسر برادرش بدهد. راوی به کمک یکی از افراد فامیل به نام اسد سعی در بهبود اوضاع دارد اما دائی جان و شوهر خواهرش دائم سر قضیه اشرافیت خانواده و انگلیس و ناپلئون دعوا دارند و…
کتاب فوق العاده‌ای بود. بسیار بسیار دوستش داشتم. محیط چنین خانواده‌ای را بسیار زیبا درآورده. چه تکیه کلام‌های قشنگی استفاده کرده و ماجراهای مختلف این قدر زیبا و با لحن گفتار رئال و جذابی وارد ماجرای اصلی می‌شوند که آدم را جذب خودشون می‌کنند. شخصیت پردازی‌ها حرف نداره. این قضیه هم که همه چیز رو می‌گفتن زیر سر انگلیسی هاست واقعا باحال بود. کتاب طولانی هست اما واقعا به خوندنش می‌ارزه. به عقیده من یکی از کتاب‌های بسیار خوبی ایرانی هست که تا به حال خوندم. اعتراف می‌کنم که وسط داستان هم که بودم، رفتم تهش را خوندم ببینم این دو تا بهم می‌رسن یا نه!
ظاهرا آقای پزشکزاد این داستان را در سوئیس نوشتن و به عنوان داستان پاورقی در مجله چاپ می‌کردند که به دلیل استقبال شدید مردم به صورت کتاب درش می‌یارن و بعدها آقای ناصر تقوایی هم یک مجموعه تلویزیونی از روی اون می‌سازند و شخصیت دائی جان ناپلئون بسیار در ایران به شهرت می‌رسد.
قسمت‌های زیبایی از کتاب
نمی‌خواستم دستم را بشویم مبادا بوی او برود.
- خدایا! اولا مرا ببخش که با پول دزدی شمع روشن می‌کنم. ثانیا به من کمک کن که این اختلاف بین آقا جان و دائی جان را حل کنم یا خودت حلش کن.
ولی اطمینان داشتم که خدا بین این دو تا راه حل اگر بخواهد کمکی بکند دومی را انتخاب می‌کند. این را می‌دانستم فقط راه حل اول را برای تعارف گفته بودم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی