آدم باید گاهی در زندگی دلتنگی را هم تحمل کند.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات تندیس منتشر کرد: این نویسنده نروژی -که آثارش هم برای نوجوانان و هم بزرگسالان جذابیت دارد- تا به امروز 12 کتاب را در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است. استان این کتاب، بیشباهت به زندگی خود یوستاین گاردر نیست. گاردر در بسیاری از آثارش، به رابطه بین پدر و فرزند پرداخته است اما داستان این کتاب، شباهت زیادی به زندگی خود نویسنده دارد و از این جهت، خواننده با داستانی خواندنی مواجه میشود که ریشه در واقعیت دارد. یوستاین گاردر قلم روانی دارد و از همه جالبتر، حالت سحرآمیز و معماگونهای است که با درونمایه فلسفی کتابهایش جلوه جذابی پیدا میکند و شاید از همه اینها مهمتر، آن باشد که نویسنده بیپروا به سراغ موضوعات کلیدی زندگی و واکاوی مسائلی از قبیل سرمنشأ انسان، آغاز و سرانجام بشر و مفهوم زندگی میرود؛ موضوعاتی که هرچند بدیهی و تکراری بهنظر میرسد اما نوشتن از آنها بهگونهای که هم نو و هم جذاب باشد، کار هر کسی نیست.گاردر اینبار هم نشان داده که از عهده یک موضوع کلیدی دیگر به خوبی برآمده. کتاب در مورد پسری به نام جورج است که پدرش را ازدست داده و 15 سال بعد از مرگ پدر، نامهای به دستش میرسد که پدرش هنگام بیماری خطاب به او نوشته و در آن ضمن اینکه با نثری تاثیرگذار دیدگاه خود درباره حیات، مرگ و عشق را توضیح میدهد، از دختری به نام دختر پرتقالی صحبت میکند. این چند فراز را از کتاب بخوانید و باقی را در متن جستوجو کنید. «... من میترسم جورج. از این میترسم که از این دنیا رانده شوم. من از شبهایی مثل امشب که دیگر زنده نخواهم بود، خیلی میترسم... دنیا خیلی پیر است؛ شاید 15 میلیارد سال عمر داشته باشد و با این حال کسی نتوانسته بفهمد که جهان چگونه بهوجود آمده است. همه ما در افسانه بزرگی زندگی میکنیم که هیچکس اطلاع درستی از آن ندارد. زمانی را تصور کن که تازه همهچیز بهوجود آمده بود و تو در آستانه افسانه حیات بودی و حق انتخاب داشتی. میتوانستی برای یکبار در این سیاره به دنیا بیایی. اما نمیدانستی که چهوقت باید زندگی را شروع کنی، چگونه و چه مدت؟ فرض کن فقط همین را میدانستی که اگر تصمیم میگرفتی به این دنیا بیایی، زمانی این اتفاق میافتاد که وقتش رسیده بود. این را هم میدانستی که وقتی زمان یک دور بچرخد، باید دوباره زمان و هرچه در آن است را ترک کنی و شاید برایت ناخوشایند باشد؛ زیرا برای بسیاری از انسانها این افسانه آنقدر دلپذیر است که وقتی به ترککردناش فکر میکنند، اشک دور چشمانشان حلقه میزند...». جورج پس از خواندن نامه پدرش و در جواب این پرسش که چه انتخابی خواهد داشت، میگوید: «... اگر جواب منفی به زندگی میدادم، یعنی اینکه هیچگاه به آسمان نگاه نمیکردم. خورشید! هیچگاه پایم را در جزیره داغ تونزبرگ نمیگذاشتم و هرگز تجربه شیرجه در آب سرد را نداشتم... برای یک لحظه مفهوم نیستی را درک کردم... معدهام درهم میپیچد و بسیار خشمگینم. وقتی به این میاندیشم که روزی باید بروم و از اینجا دور بمانم، آن هم برای همیشه، بینهایت خشمگین میشوم. حس میکنم یک شوخی ناجور در میان است. زیرا اول، کسی میآید و میگوید: بفرما! دنیا مال توست و بعد میآیند که آن را از تو بگیرند... با این همه، من در مرز میان بودن و نبودن، زندگی را انتخاب میکنم و گوشه کوچکی از خیر و نیکی را برمیگزینم که سزاوار آن هستم». یوستاین گاردر، در 1952 در نروژ به دنیا آمد. او نویسنده رمان مشهور دنیای سوفی است و پیش از آن، همواره در فکر متن فلسفی سادهای بود که بهدرد شاگردان جوانش بخورد. چون متن مناسبی پیدا نکرد، خود نشست و دنیای سوفی را نوشت. فروشگاه اینترنتی 30بوک
آدم باید گاهی در زندگی دلتنگی را هم تحمل کند.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
کتاب ترجمه خوبی داشت و داستان هم قشنگ بود و به نظرم برای سن نوحوان خیلی میتونه جذاب تر باشه تا بزرگسال ولی در کل کتاب قشنگی بود
داستان روانی داره و نویسنده تونسته خیلی خوب حس شیرین و جذابی رو منتقل کنه.
متن بسیار ساده و روانی داره و همه چیز رو به سادگی بیان کرده و جزو کتاب های خیلی خوبی بود که خوندم ترجمه هم همین ترجمه و مناسب بود