چهار میثاق

آن‌طور که ما خودمان را قضاوت می‌کنیم، بدترین قاضی‌ها هم نمی‌کند.

گناه با طردِ خویشتن آغاز می‌شود. طردِ خویشتن بزرگ‌ترین گناهی است که مرتکب می‌شوید. در زبانِ مذهب، طردِ خویشتن گناهی کبیره است و موجب مرگ می‌شود.

هیچ فرصتی برای دلتنگی برای چیزی یا کسی نیست، چون شما زنده هستید. لذت نبردن از آنچه اکنون رخ میدهد یعنی در گذشته زندگی کردن، و این به معنای نیمه زنده بودن است که موجب دلسوزی برای خویشتن، رنج بردن و اشک ریختن میشود ....💙

هیچ فرصتی برای دلتنگی برای چیزی یا کسی نیست، چون شما زنده هستید. لذت نبردن از آنچه اکنون رخ میدهد یعنی در گذشته زندگی کردن، و این به معنای نیمه زنده بودن است که موجب دلسوزی برای خویشتن، رنج بردن و اشک ریختن میشود ....

اگر همیشه بیشترین تلاش ها را بارها و بارها انجام بدهید شما استاد دگرگونی هستید

ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد. در نتیجه ما به کسی تبدیل شدیم که در واقعیت نیستیم. تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، جامعه و مذهب.

موجودات بشرى به طور پایان ناپذیرى خود را تنبیه مى کنند، به این دلیل که آنچه گمان مى کنند باید باشند، نیستند.

غیبت بدترین نوع جادوی سیاه است.چون زهر خالص است. ما از طریق میثاق ها اموختیم که چگونه غیبت کنیم.وقتی بچه بودین، می شنیدیم که بزرگسالان غیبت میکنند و تمام مدت درباره دیگران ابراز عقیده میکنند.انها حتی درباره کسانی که اصلا نمیشناختند، عقایدی ابراز میکردند.

هیچ راهی وجود ندارد که من گفته های شما را بپذیرم؛ نه به‌خاطر این که من شما را باور ندارم یا به شما اعتماد ندارم، بلکه به این دلیل که می‌دانم شما دنیا را با دیدی متفاوت از من می‌نگرید، با دید خودتان. شما تصویر و دید کاملی در ذهنتان می‌سازید، درست شبیه یک فیلم و در آن فیلم شما کارگردان هستید، تولید کننده هستید، بازیگر اصلی هستید. هر کس دیگری نقش دوم را دارد. این فیلم شماست.

انسان منطقی خود را با جهان منطبق می سازد... انسان غیرمنطقی مقاومت می‌کند و می‌کوشد جهان را با خود وفق دهد. بنابراین همه‌ی پیشرفتها به انسانهای غیرمنطقی بستگی دارد.

هر آن چه که اطرافتان اتفاق می افتد را به خود نگیرید. مثلا اگر من شما را در خیابان ببینم و بدون اینکه شما را بشناسم بگویم: هی تو خیلی احمقی، این حرف من در مورد شما صدق نمیکند، درواقع این خود من هستم که این چنین خصوصیتی دارم.

انسان ها در برابر زندگى مقاومت مى کنند. زنده بودن بزرگترین ترسى است که انسان ها دارند.

برای خشنودی دیگران... به نقش بازی کردن عادت کردیم. ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد. سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم.

ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طردن شدن به ترس از مطلوب نشدن شد و سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم. تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، جامعه و مذهب

ما در جست و جوى ابدى براى حقیقت هستیم چون تنها دروغ هایى را که در ذهن خود ذخیره کرده ایم، باور داریم.

ما در جست و جوى ابدى براى حقيقت هستيم چون تنها دروغ هايى را که در ذهن خود ذخيره کرده ايم، باور داريم.

هيچ فرصتي براي دلتنگي براي چيزي يا کسي نيست، چون شما زنده هستيد لذت نبردن از آنچه اکنون رخ ميدهد يعني در گذشته زندگي کردن، و اين به معناي نيمه زنده بودن است که موجب دلسوزي براي خويشتن.رنج بردن و اشک ريختن ميشود.

ما چيزي نيستيم جز نسخه اي رو نويسي شده از باورهاي والدين، جامعه و مذهبمان

رمز و راز چيست؟ عزيزم، همه چيز رمز و راز است، همه جا رمز و راز خداست. در هر درخت در هر برگ گياه اين رمز و راز نهفته است. چه آواز آن پرنده کوچک که در پرواز است چه ستارگاني که شب ها در آن بلنداي آسمان مي‌درخشند همه ي اين پرده هاي اسرارنهان است وبزرگ ترين راز ها رمز ها آن چيزي است که در دنياي ديگر در انتظار روح انسان است.

نبايد عشق را چه وجود داشته باشد،چه وجود نداشته باشد توجيه کنيم.عشق حقيقي اين است که ديگران را همانطور که هستند بپذيريم،بدون آنکه سعي کنيم آن ها را تغيير دهيم.اگر سعي در تغيير دادن آن ها داريم به اين معنا است که واقعا آن ها را دوست نداريم

ما از ترس ترو شدن مدعي شديم کسي هستيم که نبوديم. ترس از ترد شدن تبديل به ترس از مطلوب نبودن شد. سرانجام ما به کسي تبديل شديم که در حقيقت نيستيم. تبديل به رونوشتي شديم از باورهاي مادر، پدر، معشوقه مان و جامعه ...!