بادی آرتیست

انتشارات ناهيد منتشر کرد:
روز سفيد مه آلودي ست و بزرگراه تا آسمان خشکيده بالا ميرود چهار باند شمالي دارد و تو در باند سوم مي راني و ماشين ها جلواند و پشت سر و دو طرف،اما نه خيلي زياد و نه خيلي نزديک،بالاي سراشيبي که مي رسي چيزي اتفاق مي افتد و حالاست که ديگر ماشين ها بي عجله مي روند.انگار خود به خود رانده ميشوند.نرم با دنده خلاص بر روي آن سطح پايين مي روند.همه چيز کند است و مه آلود و خشکيده و همه اين ها حول انگار اتفاق مي افتد.همه ماشين ها از جمله مال تو،انگار،بريده بريده حرکت ميکنند،حضورشان را نشان ميدهند يا خود را به رخ ميکشند،و بزرگراه ميان همهمه سفيدي امتداد ميابد. بعد حس و حال عوض ميشود.سر و صدا و هياهو و شلوغي پشت سراند و تو که درد سنگيني را روي قفسه سينه ات احساس ميکني دوباره به زندگي کشانده ميشوي.
فروشگاه اينترنتي 30بوک