ای کاش بینی من هم سبز بود (خشتی)

انتشارات مهرسا منتشر کرد: بيني سبز چقد راحمقانه پانچلو با خودش فکر کرد داشتن بيني سبز او را سريع تر باهوش تر يا قوي تر نميکند بلکه فقط او را شبيه بقيه ي مردم شهر ميکند.چطور ممکن است کسي بخواهد بيني اش را رنگ گند.در حالي که ايلاي(سازنده ي آدم چوبي ها)آن ها را به دليل خاصي متفاوت از يکديگر ساخته است.زماني رسيد که پانچلو ديگر به ديدن ايلاي نمي رفت و کم کم بيني رنگ شده چندان به نظرش احمقانه نمي آمد.چون بيني رنگ شده او را شبيه ديگر و مي کي ها ميکرد.پانچلو بيش از هر زمان ديگري نياز داشت صداي سازنده اش را بشنود که ميگفت:من در هر شرايطي تو را دوست دارم و هميشه به تو کمک خواهم کرد تا به همان شکلي برگردي که تو را ساخته بودم.ما هم درست شبيه پانچلو گاهي ميخواهيم همرنگ جماعت شويم تا در جامعه مقبول باشيم اين نياز ما را مجبور ميکند تا خودمان را به شکل ديگران در آوريم،شبيه آن ها رفتار کنيم و تصور کنيم اگر اين طور نباشيم از طرف جامعه طرد خواهيم شد. درسي که پانچلو به سختي آموخت بيش از پيش به ما نشان ميدهد که پايبندي به آن چه هستيم و آن گونه که آفريده شده ايم.اهميت فراواني دارد.اين داستان ياد آوري ميکند که اگر به شکلي بي همتا ساخته شده ايم حتما دليل خاصي دارد از اين مهم تر خاظر نشان ميکند در اين دنيا کسي هست که همواره ما را دوست دارد و به ما کمک ميکند تا وجود بي نظير مان شکوفا شود. فروشگاه اينترنتي 30بوک