

انتشارات ميلکان منتشر کرد:
هاليوودي که من مي شناختم،هاليوود بد شانسي بود و بدبختي.تقريبا هرکس را که مي شناختم يا سو تغذيه داشت يا به فکر خودکشي بود.مثل يک بيت شعر بود آب آب همه جا آب امان از يک قطره در دهان ما نام نام آوازه اما يکي يک سلام هم به ما نميکرد.
غذاي مان در پيشخوان قهوه خانه هاي ارزان بود و جاي مان در اتاق هاي انتظار ما زيباترين قبيله ي گداياني بوديم که تازه شهري به خود ديده و تعدادمان هم کم نبود!پرندگان ملکه ي زيبايي،دختران دانشگاهي زرق و برق دار،و دختران پري سيمايي که خانه دار بودند،از همه جا در اين شهر گرد هم آمده بودند. از شهرها و مزرعه ها از کارخانه ها مراکز رقص و آواز و آموزشگاه هاي هنرهاي نمايشي و حالا در اين بين يک نفر هم از يتيم خانه آمده بود.
و دور ورمان پر از گرگ بود نه از آن گرگ هاي بزرگ که داخل استوديوها نشسته اند.گرگ هايي کوچک آژانس هاي استعداديابي بدون دفتر و مرکز دفترهاي تبليغاتي بي مشتري،واسطه هايي بدون ارتباط با مخاطبين يا مديران،قهوه خانه ها و کافه هاي ارزان پر از مديراني بود که آماده ي بستن قرارداد بودند،فقط کافي بود ثبت نام کني و شرط ثبت نام آن ها معمولا در تخت خواب ميگذشت.
فروشگاه اينترنتي 30بوک



شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













