گرچه بیش از هشت سال از ازدواجشان میگذشت، هنوز هم به یکدیگر چیزهایی مثل یک قاچ سیب، یا یک تکه شیرینی و یا یک مغز بادام تعارف میکردند و یکدیگر را با ملاطفت و بهگرمی نوازش میکردند، مثل اینکه «دهن کوچولوتو باز کن جیگر، یه چیز خوشمزه بهت بدم». نیاز به گفتن ندارد که دهان کوچولو با این تعارف با کمال اشتیاق باز میشد.
کتابی بسیار خواندنی از گوگول بزرگ.با ترجمه ای بسیار شیوا