نووه چنتو

نووه چنتو

(8)

650,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
740

علاقه مندان به این کتاب
8

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
2

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب نووه چنتو

سفر می کرد مثلا. و هر بار به سرزمین دیگری می رفت:میرفت به مرکز لندن با قطار می رفت و به در و دشت به قله کوهی می رفت که برف تا کمرش می رسید یا به بزرگترین کلیسای جهان می رفت ستونهای آن را می شمرد و توی چشم شمایل مسیح مصلوب خیره می شد.سفر می کرد و چیزی که فهمیدنش خیلی سخت بود این که از کجا می دانست کلیسا یا برف یا ببر چه شکلی است... منظورم این است که او هیچ پایش را از این کشتی پایین نگذاشته بود حتی یک بار شوخی نبود کاملا درست بود.هیچ وقت پیاده نشده بود.حتی یک بار و آن وقت طوری بود که انگار همه این چیزها را به چشم خودش دیده است.تو به نووه چنتو می گفتی ((یک بار رفته بودم پاریس))و او ازت می پرسید که مثلا باغ فلان را دیده ای یا فلان جا غذا خورده ای همه چیز را می دانست.به ات می گفت :((چیزی که توی پاریس دوست دارم این است که روی پل پون نوف قدم بزنم و منتظر غروب خورشید بمانم و وقتی که کشتیهای تفریحی از آنجا می گذرند بایستم و برایشان دست تکان بدهم.)) -اما نو وه چنتو تو پاریس را دیده ای؟ -نه -پس دیگر... -یعنی آره... -یعنی چی،آره؟ -پاریس.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی