تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
این‌جا قصد نوشتن نخستین خاطره‌های خود را ندارم و آن‌چه می‌خواهم بنویسم تنها خاطره‌هایی است كه به این سرگذشت ارتباط دارد. و می‌توانم بگویم كه این ماجرا درست در سال مرگ پدرم آغاز می‌شود. شاید احساس من كه از سوگواری‌مان و اگر غم خودم نبود، دست كم از دیدن غصه مادرم به هیجان آمده بود مرا مستعد تاثرهای تازه‌ای می‌كرد: بچه زودرسی بودم، آن سال كه به فونگوزمار برگشتیم، ژولیت و روبر هر دو به نظرم بچه آمدند، اما چون آلیسا را بازدیدم، ناگهان دریافتم كه دیگر هیچ یك از ما دو تن بچه نیستیم.
نشر نیلوفر
