سایه باد

(16)
مترجم:

4,500,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
1099

علاقه مندان به این کتاب
13

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
5

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
1

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب سایه باد

انتشارات ققنوس منتشر کرد:
گورستان کتاب‌های فراموش شده در دل شهر قدیمی بارسلونا پنهان شده است، کتابخانه‌ای با دالان‌های هزارت و عناوینی فراموش شده و مرموز مردی پسر ده ساله‌اش را در صبحی سرد به این کتابخانه می‌آورد. پسر اجازه داد یک کتاب انتخاب کند و او از میان قفسه‌های غبار گرفته سایه باد اثر خولیان کاراکس، را بر می‌گزیند. پسر بزرگ میشود و چند نفر به دلایلی مرموز و رعب انگیز به کتاب او به شدت علاقه نشان میدهند و بدین ترتیب رمانی سحر انگیز پدید می‌آید؛ سراسر تعلیق و تامل.
ترکیبی از سبک صد سال تنهایی گارسیا مارکز جن زدگی‌ای اس. بایت داستان‌های کوتاه بورخس آنک نام گل اومبرتو اکو، سه گانه نیویورک پل استر و گوژپشت نتردام ویکتور هوگو. اگر این آثار را دوست دارید سایه باد را نیز دوست خواهید داشت…
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب سایهٔ باد اثر کارلوس روئیث ثافون

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

سایهٔ باد از سایت گودریدز امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

سایهٔ باد از سایت آمازون امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان سایهٔ باد:

گرچه تمام کتاب‌‌های موفق کارلوس روئیث ثافون نویسندهٔ اسپانیایی، در قرن بیست و یکم منتشر شدند، اما شهرتش بر کتاب سایهٔ باد استوار است ـ اولین جلد از مجموعهٔ گورستان کتاب‌های فراموش‌شده ـ که اولین‌بار در سال 2001 به زبان اسپانیایی منتشر شد و هفته‌ها در صدر فهرست پرفروش‌ترین‌ کتاب‌های اسپانیا باقی ماند. پس از آن در سال 2004 به انگلیسی ترجمه شد و بیش از یک میلیون نسخه از آن تنها در بریتانیا به فروش رفت. «بازی فرشته» پیش‌درآمدی بر کتاب سایۀ باد است که در سال 2008 منتشر شد. جلد سوم مجموعۀ گورستان کتاب‌های فراموش شده با نام «زندانی آسمان» در سال 2012 و جلد آخر آن با نام «هزارتوی ارواح» در سال 2016 به چاپ رسید. رمان سایۀ باد با فروشی بیش از 15 میلیون نسخه در سراسر جهان، تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تمام دوران شده است.

واکنش‌های جهانی به رمان سایهٔ باد:

«سایهٔ باد رمانی برجسته و بسیار پراحساس است که انسان را شیفته می‌کند.» - نشریهٔ ساندِی مورنینگ

«سایهٔ باد کتابی است که باید از آن تجلیل کرد، نوشته شدنش را جشن گرفت و خواندنش را توصیه کرد... داستانی پرهیجان که در شهر بارسلون قدیم اتفاق می‌افتد. سراسر کتاب آراسته به عناصر جادوست. کیمیایی میانِ متن و خوانندگان ایجاد می‌شود که خاطرهٔ آن برای همیشه در ذهن‌شان ثبت خواهد شد.» - نشریهٔ ویکِند

«برخلاف پیچیدگی روند داستان، نوعی سادگی در روایتش به چشم می‌خورد که در ادبیات امروزی اثری از آن نیست... آشوب و هیجانی عظیم که در دل شهر بارسلون جریان دارد.» - نشریهٔ کاریِر مِیل

«اگر تصور می‌کنید ادبیات گوتیک قرن نوزدهم مرده است، خواندن این کتاب نظرتان را تغییر خواهد داد... اما هشدار می‌دهم! برای خواندن این اثر باید در وجودتان انسانی رمانتیک باشید. اگر چنین هستید از این مطالعهٔ بی‌نظیر لذت ببرید.» - استیفن کینگ

«هر کس از خواندن رمانی هیجان‌انگیز، ترسناک، پرشور و سرشار از روابط انسانی لذت می‌برد، درنگ نکند. خود را به نزدیک‌ترین کتاب‌فروشی برساند و در میان قفسه‌ها این کتاب را جست‌وجو کند. حقیقتاً باید چنین کند.» - نشریهٔ واشنگتن پست

«گابریل گارسیا مارکز، اُمبرتو اِکو و خورخه لوئیس بورخس در این رمان با یکدیگر تلاقی پیدا می‌کنند.. روئیث ثافون ما را با شخصیت‌های بکر و داستان تمام‌عیارش شیفتهٔ خود می‌کند. داستانی لایه‌لایه که عشق و شور، انتقام و رمز و راز در آن موج می‌زند. با خواندن این رمان به یک سواری تند و وحشیانه می‌روید که عبور از هر پیچ نفس‌گیرش تمام وجودتان را به لرزه خواهد انداخت.» - نشریهٔ نیویورک تایمز

چرا باید رمان سایهٔ باد را بخوانیم؟

سایهٔ باد داستانی از عشق، ادبیات و قدرت ماندگار کتاب‌ها است. موضوعاتی مانند هویت، وسواس و عواقب انتخاب‌های مختلف نیز در این کتاب بررسی شده است. ساختار داستانی پیچیده رمان با لایه‌های متعدد و داستان‌های متقاطع، شما را درگیر سرنوشت شخصیت‌های به یادماندنی این کتاب خواهد کرد. کارلوس روئیث ثافون در مجموعۀ گورستان کتاب‌های فراموش شده ژانر گوتیک، تعلیق، دلهره و هیجان را با هم ترکیب کرده است. بنابراین اگر به رمان‌های تخیلی و هیجانی علاقه دارید به هیچ وجه خواندن این رمان زیبا و البته دیگر جلدهای مجموعۀ گورستان کتاب‌‌های فراموش شده را از دست ندهید.

جملات درخشانی از کتاب سایهٔ باد:

«هنوز روزی را که پدرم برای نخستین بار مرا به گورستان کتاب‌های فراموش‌شده برد، به یاد دارم. اوایل تابستان 1945 بود، و وقتی سپیده چون تاجی از مس گداخته بر سر رامبلا دو سانتا مونیکا می‌نشست، ما در خیابان‌های مدفون زیر آسمان خاکستریِ بارسلونا راه می‌رفتیم. پدرم هشدار داد: «دنیل، در مورد چیزی که امروز می‌بینی، نباید به احدی حرف بزنی، حتی به دوستت، توماس. هیچ‌کس.»
«حتی به مامان؟»
پدرم آه کشید، و غمش را در پس لبخندی مغموم که سرتاسر عمر چون نقش سایه بر لبانش بود پنهان کرد. غمگین و غصه‌دار، جواب داد: «البته که می‌تونی به اون بگی. ما چیزی رو از اون مخفی نمی‌کنیم. همه‌چی رو می‌‌تونی به اون بگی.» کمی پس از جنگ داخلی، شیوع ناگهانی وبا مادرم را با خود برده بود. در چهارمین سالروز تولدم او را در مونخوییک دفن کردیم. تنها چیزی که از آن واقعه در یادم مانده، این است که سرتاسر آن روز و شب باران بارید، و این‌که وقتی از پدرم پرسیدم آیا آسمان گریه می‌کند، نتوانست بر خودش مسلط شود و جوابم را بدهد. شش سال بعد جای خالی مادرم هنوز در اطرافمان احساس می‌شد، فریاد سکوتی کرکننده که هنوز یاد نگرفته بودم چطور با کلمات خاموشش کنم.»

«وقتی از خانه بیرون زدیم، نگهبان‌های شبگرد هنوز در خیابان‌های مه‌زده پرسه می‌زدند. چراغ‌های کنار خیابان در صبحگاه، هنگامی که شهر به‌تدریج بیدار می‌شد، مسیر را نشانمان می‌دادند، مثل تابلوی آبرنگی که آهسته‌آهسته جان می‌یافت. وقتی به کاله آرکو دل تئاترو رسیدیم، از راهروی مسقفش به سمت محلهٔ رابال رفتیم و به سردابی آکنده از مهی آبی‌رنگ وارد شدیم. در آن کوچهٔ تنگ به دنبال پدرم می‌رفتم، جایی که بیش از کوچه به کوره‌راهی مال‌رو شبیه بود. عاقبت سوسوی خیابان‌ها در پشت سرمان رنگ باخت و محو شد. درخشش سپیده به شکل شعاع‌های اریب‌ نور از صافی ایوان‌ها و کتیبه‌ها می‌گذشت و پیش از رسیدن به سطح زمین محو می‌شد. سرانجام، پدرم در مقابل در چوبی بزرگ و کنده‌کاری شده‌ای که گذر زمان و رطوبت تیره‌اش کرده بود، ایستاد. در مقابل ما چیزی سربرآورد که از نگاه من لاشهٔ یک قصر می‌نمود، مأوای پژواک‌ها و سایه‌ها. 
«دنیل، در مورد چیزی که امروز می‌بینی، نباید به احدی حرف بزنی، حتی به دوستت، توماس. هیچ‌کس.»
مردی ریز اندام با صورتی کرکس‌وار و موهای پُرپشت و خاکستری در را باز کرد. نگاه عقاب‌وار و سخت و نفوذناپذیرش در نگاه من گره خورد.»

«آن‌ها به چشمان ده‌ساله‌ام اعضای محفل اخوّت کیمیاگرانی می‌آمدند که پنهانی در حال مطالعه‌اند. پدرم کنارم زانو زد، چشم به چشمم دوخت و با صدایی خفه و آرام که معمولاً هنگام قول دادن و برملا کردن راز و رمزهایش داشت، گفت: «این‌جا مکان راز و رمزه دنیل، یه محراب. هر کتاب، هر مجلدی که این‌جا می‌بینی، روح داره. روح کسی که اون رو نوشته و روح کسایی که اون رو خوندن و باهاش زندگی کردن و رؤیا دیدن. هر بار که کتابی دست به دست می‌شه، هر بار که چشم کسی به صفحاتش دوخته می‌شه، روح اون کتاب رشد می‌کنه و تقویت می‌شه. خیلی سال پیش هم که پدرم برای اولین بار من رو به این‌جا آورد، این مکان قدیمی بود. شاید به قدمت خود شهر. هیچ‌کس به‌طور قطع نمی‌دونه که این‌جا چند وقته که وجود داره، یا سازنده‌ش کی بوده. اما بهت می‌گم که پدرم چی به من گفت. وقتی یه کتابخونه ناپدید می‌شه، یا یه کتاب‌فروشی تعطیل می‌شه، وقتی یه کتاب به ‌دست فراموشی سپرده می‌شه، اون عده از ما که این‌جا رو می‌شناسیم، نگهبانای این محل، ترتیبی می‌دیم که بیاد این‌جا. کتابایی که دیگه کسی اونا رو به یاد نمی‌آره، کتابایی که در دل زمان گُم می‌شن، در این مکان برای همیشه زنده می‌مونن، منتظر روزی که توی دستای یه خوانندهٔ جدید قرار بگیرن.»»

تحلیلی بر رمان سایهٔ باد‌:

هدف ثافون از نوشتن کتاب سایهٔ باد، که البته با موفقیت هم به آن رسید، نوشتن داستانی با تقلید از سبک نویسندگانی همچون چارلز دیکنز، ویکلی کالینز و لئو تولستوی بود. همچنین بسیاری کتاب سایهٔ باد و سبک نویسندگی ثافون را تولد رمانی مدرن و به سبک «دن کیشوت» اثر میگل د.سروانتس می‌دانند. اغلب در اسپانیا این نویسنده را از نظر تأثیر ادبی با سروانتس برابر می‌دانند. سایهٔ باد اولین جلد از مجموعه گورستان کتاب‌های فراموش‌شده است؛ داستانِ یک کتابخانهٔ خصوصی هزارتو در بارسلون که متون سرقتی یا در شرف تخریب را بایگانی کرده و نگه می‌‌دارد. اوج حوادث این رمان در طول جنگ داخلی اسپانیا اتفاق می‌افتد، دوره‌ای پر آشوب در تاریخ اسپانیا که تأثیر عمیقی بر سرنوشت کاراکس و زندگی اطرافیانش خواهد داشت. در طول این رمان رازهایی فاش می‌شوند که مدت‌ها مدفون مانده بودند و بسیاری از شخصیت‌های کتاب سعی می‌کنند به گذشته‌ای غلبه کنند که انگار قرار نیست هیچ‌وقت آن‌ها را رها کند.

خلاصهٔ رمان سایهٔ باد:

داستان کتاب سایهٔ باد پس از جنگ داخلی اسپانیا اتفاق می‌افتد و دربارهٔ پسری به نام دنیل سمپره است؛ پسر یک کتابفروش که در اوایل دههٔ 1930 همراه با پدرش زندگی می‌کند و مادرش را از دست‌داده است. پدرش در یازدهمین سالگرد تولدش او را به دیدن گورستان کتاب‌های فراموش‌شده می‌برد و به دنیل گفته می‌شود می‌تواند از میان قفسه‌های مرموز و پرپیچ و خم این گورستان کتابی را انتخاب کند و طبق افسانه‌ها این کتاب در تمام زندگی برای او معنای خاصی خواهد داشت. دنیل رمانی از نویسنده‌ای مبهم به نام جولیان کاراکس با عنوان سایهٔ باد را انتخاب می‌کند. پس از مطالعهٔ کتاب و هنگامی که شروع به تحقیق دربارهٔ نویسنده می‌کند، متوجه می‌شود که نویسنده ناپدید شده و شخصی به قصد سوزاندن تمام نسخه‌های کتاب‌های این نویسنده سراسر دنیا را زیر پا گذاشته است. دنیل ناگهان خود را در میان داستانی پرپیچ‌وخم و دنیایی پر رمزوراز، عشقی جذاب و عجیب می‌یابد و پس از مدتی متوجه می‌شود باید هر طور شده دربارهٔ نویسندهٔ این کتاب اطلاعات زیادی به دست بیاورد ولی هر چه بیشتر پیش می‌رود،‌ جست‌وجویش خطرناک‌تر می‌شود. به موازات ماجراجویی‌ها و سفر دنیل، این رمان به بررسی زندگی شخصیت‌های دیگر مرتبط با جولیان کاراکس می‌پردازد.

اگر از خواندن کتاب سایهٔ باد لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کتاب مارینا یک رمان تک جلدی و تخیلی اثر کارلوس روئیث ثافون نویسندهٔ اسپانیایی است. به گفتهٔ نویسنده این رمان شخصی‌ترین اثر او است. مارینا دو داستان موازی را روایت می‌کند و وقایع این اثر نیز در بارسلونا رخ می‌دهد و قهرمانان داستان به کشف عمارت‌ها و باغ‌های متروکه می‌پردازند.

• سه‌گانهٔ مه‌ (شاهزاده مه) اثر دیگری از کارلوس روئیث ثافون نویسندهٔ اسپانیایی است. این کتاب داستان پسری به نام مکس است که پدرش به‌خاطر جنگ سال‌ها آن‌ها را از شهر دور کرده و حالا آن‌ها در یک خانهٔ چوبی در کنار ساحل زندگی می‌کنند تا این‌که روزی مکس باغی پُر از مجسمه‌های عجیب پیدا می‌کند و پس از آن خواهرهایش دائم کابوس‌های عجیبی می‌بینند.  

دربارۀ کارلوس روئیث ثافون: نویسندهٔ اسپانیایی

سايه باد (ققنوس)

کارلوس روئیث ثافون در سال 1964 به دنیا آمد و در سال 2020 از دنیا رفت. او رمان‌نویس اسپانیایی بود که به‌خاطر رمانش «سایۀ باد» که در سال 2001 منتشر شد به شهرت رسید. روئیث ثافون در بارسلونا به دنیا آمد. او زندگی‌اش را با کار در زمینۀ تبلیغات شروع کرد. در دهۀ 1990 به لس‌آنجلس نقل‌مکان کرد و در آن‌جا برای مدتی فیلم‌نامه می‌نوشت. او به زبان انگلیسی نیز مسلط بود. اولین رمانِ روئیث ثافون با نام شاهزادۀ مه در سال 1993 ابتدا به زبان اسپانیایی و سپس در سال 2010 به زبان انگلیسی منتشر شد. این کتاب جایزۀ اِدِبی Edebé، جایزه‌ای مخصوص ادبیات داستانی نوجوان را برایش به ارمغان آورد. در سال 2001 اولین رمان بزرگسالانش با نام سایۀ باد منتشر شد و تحسین منتقدان را برانگیخت. رمان بعدی روئیث ثافون با نام «بازی فرشته» در سال 2008 منتشر شد. این کتاب پیش‌درآمدی بر سایۀ باد است که حوادث آن در بارسلونا بین دهه‌های 1920 و 1930 رخ می‌دهد. روئیث ثافون تصمیم گرفت این کتاب را به همراه سایۀ باد و دو کتاب دیگر در مجموعه‌ای به نام گورستان کتاب‌های فراموش شده بگنجاند. آثار روئیث ثافون در 45 کشور منتشر شده و به بیش از 40 زبان ترجمه شده است. با توجه به این آمار می‌توان گفت که کتاب‌های روئیث ثافون، پرتیراژترین کتاب‌های یک نویسندۀ معاصر اسپانیایی است. روئیث ثافون آثارش را با الهام از کتاب‌های کلاسیک قرن نوزدهم، داستان‌های جنایی و نویسندگان گوتیک و معاصر می‌نوشت. به غیر از کتاب، فیلم و فیلم‌نامه‌نویسی نیز تأثیر بسزایی بر آثارش گذاشته‌اند اما هیچ‌وقت با اقتباس و ساخت فیلم از کتاب‌هایش موافقت نکرد. کارلوس روئیث ثافون در 19 ژوئن سال 2020 بر اثر سرطان در لس‌آنجلس درگذشت.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (3)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • عرفان علیمردانی
    • پاسخ به نظر

    با جلد شومیزه انقدر قیمتش بالاست؟؟

    • تصویر کاربر

      • مهرناز بهروش
      • پاسخ به نظر

      صفحاتش خیلی زیاده

  • تصویر کاربر

    • ابراهیم ایرانمنش
    • پاسخ به نظر

    فوق العادست این کتاب.تا مدتها شخصیتها ذهنتون رو درگیر میکنند

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی