

تصرف عدوانی
انتشارات مرکز منتشر کرد:
«تصرف عدواني» نوشته «لنا کريستين آندرشون» نويسنده و خبرنگار سوئدي است. وي کتاب را در سال 2013 نوشت و همان سال برنده جايزه مهمترين جايزه ادبي سوئد شد. اين کتاب جايزه ادبي روزنامههاي سوئدي را نيز برد. از ديگر آثار اين نويسنده نيز ميتوان به «بازي نهايي» و «بدون مسئوليت شخصي» اشاره کرد.
«تصرف عدواني» با توضيح روي جلد با عنوان «داستاني درباره عشق» منتشر شد اما بهتر است کتاب را قصهاي درباره «قدرت اميد» بدانيم، وقتي کتاب را بخوانيم، متوجه ميشويم شخصيت اصلي داستان گرفتار اميدي واهي است. «تصرف عدواني» داستان عشق زني منتقد به مردي هنرمند است.
شخصيت زن خواننده را به ياد شخصيت «ماريان» در کتاب «عقل و احساس» اثر «جين آستن» مياندازد. شخصيتي که آقاي «ويلوبي» را از قصد در داستان پس ميزند و در تعجب است که چرا او عکسالعملي نشان نميدهد! هميشه ميگويند «عشق کور است». انسانهاي عاشق توانايي انتقاد را از دست ميدهند و خود را به راحتي فريب ميدهند و بيشک «تصرف عدواني» اين موضوع را به خوبي بيان ميکند.
وقتي «استر نيلسون»، شاعر و مقالهنويس 31 ساله به سخنراني درباره «هوگو راسک»، هنرمند شناختهشده دعوت شد، عاشق او ميشود و احساس ميکند هيچکس مانند او تاکنون در زندگياش او را درک نکرده است.
صحبتهاي طولاني بين آنان منجر به تصميمي مهم در زندگي «استر» ميشود. او گذشتهاش را رها ميکند و قلبش را به روي «راسک» باز ميکند اما انتظارش از عشق برآورده نميشود. مردِ داستان توانايي دل سپردن را ندارد. «استر» را رها نميکند، او را ترک نميکند و از او نميخواهد از زندگياش بيرون برود اما از رويارويي با او اجتناب ميکند. همين موضوع سبب ميشود «استر» همچنان احساس کند بارقه اميدي به اين رابطه ميتابد که ارزش ماندن دارد. هر بار تصميم ميگيرد او را ترک کند با اشارهاي ماندني ميشود. در بخشي از کتاب اين حس چنين توضيح داده شده است: «وقتي آدم عاشق است و عشقش پذيرفته شده، تنش احساس راحتي ميکند. برعکس وقتي عشق بيپاسخ ميماند، تَن احساس ميکند وزنش سه برابر شده است. عشق نوپا روي لبه باريکي ميرقصد. ممکن است آدم دوباره وزن واقعيش را احساس نکند، که اين خود ميتواند در آدمهاي مضطرب، باتجربه، و آيندهنگر، يا در آنهايي که مثل «استر» اين قدر اميدوار و خوشباور نيستند، ميزاني از ترديد پديد آورد.»
«آندرشون» دوست ندارد کتابي صرفاً عاشقانه بنويسد و از خلال نوشتهاش جريانهاي روشنفکري معاصر را نيز به خواننده ارائه کند. شخصيت اصلي داستان وي زني روزنامهنگار و مقالهنويس است و مرد اصلي داستان مستندساز است و ديدگاههاي فکري متفاوت از اطرافياناش دارد. او در کتاب به موضوعهاي مختلفي چون سياست، اقتصاد، فلسفه، تروريسم، انقلاب ميپردازد.
علاوه بر اين، نويسنده قصد دارد به موضوع روانشناسي زبان نيز بپردازد. رابطه بين واقعيت، زبان، و پيچيدگي ذهن انسان براي او بسيار اهميت دارد. خود «آندرشون» در اين باره ميگويد: «از نظر من موضوع اصلي کتاب من همين است. در بقيه کتابها و حتي در مقالههايم در روزنامه نيز به اين موضوع پرداختهام. موضوع مهمي که مدتهاست فلاسفه با آن درگير بودهاند. من معتقدم انسان توانايي درک بخشهاي از خودآگاه را که زندگياش به آن وابسته است دارد. اگر جهان را همانطور که خودش را به ما ارائه ميدهد درک نميکرديم توان ادامه حيات نداشتيم. ساختار زبان پديدهاي است که با آن به دنيا ميآييم اما زبان يک مدل از دنيا است و خودِ دنيا نيست. زبان قابلاعتماد نيست. درست مانند نظريه تکامل عمل ميکند. کلمهها و جملهها لزوماً نقش ساختار را دارند و تفسير واقعيت هستند، نه آينه آن! اگر رابطه بين زبان و واقعيت عيني ميشد هيچ کدام از مفاهيم شوخي، پوچي، دروغ و حتي عقايد مختلف حول يک محور و در نتيجه ادبيات شکل نميگرفت. اين چالش زبانشناسي و روانشناسي انسان را واميدارد به اين موضوع فکر کند که اين شکاف عميق بين واقعيت و زبان چه بر سر نظر و عقيده ما درباره واقعيت ميآورد.»
در بخشي از کتاب نيز درباره کلمهها و نقش زبان مينويسد: «کلمهها ميتوانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بيهدف بچرخند و هر جايي سقوط کنند. کلمهها سنگ بناي ماندگار و نقطه ثِقل حقايق و معاني نيستند، آنها ميتوانند فقط صداهايي باشند که مردم با آنها سکوت را پر ميکنند.»
به طور کل نويسنده در تلاش است نشان دهد ذهن انسان تا چه حد درگير زبان است. شخصيت زن داستان درگير برداشت نادرستِ خود از زبان است و واقعيت را بر اساس کلمهها تفسير ميکند و در نتيجه در عشق شکست ميخورد. نويسنده قصد ندارد مردِ داستان را محکوم کند بلکه به طور مستقيم اعلام ميکند اين زن داستان است که درگير تفسيرهاي غلط از واقعيت شده است.
فروشگاه اينترنتي 30بوک














شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













