فصل آخر

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
121

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب فصل آخر

انتشارات مکتوب منتشر کرد: این قصه ی مکرر عشق است.هرکس خورشیدش را پیدا میکند،بی اختیار چشم در چشم او می دوزد و برای ابد در ناامیدی غرق میشود...یوسف،خورشید رعنا بود.رعنا وقتی چشم در چشم خورشیدش دوخت که هنوز از غروب چیزی نمی دانست... پر وقار السلطنه را در حالی پیدا کردند که روی صندلی اش مرده ودست هایش به صندلی بسته شده بود.چیزی دزدیده نشده بود.همه چیز در جای خود بود؛خصوصا رازی که همه ی اهل خانواده می دانستند،اما حتا برای همدیگر تعریف نمیکردند.چیز دیگری هم در اتاق پیدا شد:دو بسته پاکت قدیمی که از شدت کهنگی،زرد و پوسیده شده بود.یکی از بسته ها پاکت کارت های عروسی بود و بسته ی دیگر،نامه های یک دختر؛عروسی که هرگز سر نرگرفت و دختری که قرار بود با او ازدواج کند و نکرد. فروشگاه اینترنتی 30بوک

    • نوع کالا
    • دسته بندی
    • موضوع اصلی
    • موضوع فرعی
    • نویسنده
    • نشر
    • شابک
    • زبان کتاب
    • قطع کتاب
    • جلد کتاب
    • تعداد صفحه
    • وزن
    • نوبت چاپ
    • سال انتشار
    • فارسی
    • رقعی
    • شومیز
    • 230 صفحه
    • 265 گرم
    • 1
    • 1395

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی