موضوع این است که من اصلا اهل خیال بافی و دوست خیالی گرفتن نیستم.جدی میگویم.امسال پاییز میروم کلاس پنجم.توی سن و سال من اصلا خوب نیست که فکر کنند دیوانه ای.من عاشق حقیقت هستم. همیشه این طور بوده ام .چیز های واقعی قوانین دودوتا چهارتایی.
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات پرتقال منتشر کرد:
دستم را انداختم دور کمرش و زور زدم. انگار شیری را بغل کرده بودم؛ یک تن وزن داشت.
کرنشا پنجههایش را فرو کرده بود توی لحافی که بچگیها، عمه بزرگهام، ترودی، برایم یافته بود. ناامید شدم و ولش کردم.
کرنشا پنجههایش را کشید بیرون و گفت: «ببین! من نمیتونم تا وقتی کمکت نکرده، برم. دست من نیست که»
«پس دست کیه؟»
کرنشا با همان چشمهای تیلهای و سبزش به من خیره شد؛ پنجههایش را گذاشت روی شانهام. بوی کف صابون و نعناع میداد و گفت: «تو جگسون… دست توئه»
فروشگاه اینترنتی 30بوک
کتاب پاستیلهای بنفش از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.
کتاب پاستیلهای بنفش از سایت آمازون امتیاز 4.8 از 5 را دریافت کرده است.
• برندۀ مدال نیوبری
• برندۀ جایزۀ جوزت فرانک
• برندۀ جایزۀ بادبادک طلایی
کاترین اپلگیت، نویسندۀ معروف آمریکایی کتابهای علمی - تخیلی و فانتزی کودکان و نوجوانان، کتاب پاستیلهای بنفش را در سال 2015 منتشر کرد. کاترین این داستان دلگرمکننده و جادویی را دربارۀ خانواده، دوستی و تابآوری نوشته است. پاستیلهای بنفش داستان زندگی جکسون است، پسری دهساله که سعی میکند هرطور شده با مشکلات مالی خانوادهاش کنار بیاید اما ناگهان با اتفاقات عجیبی روبهرو میشود و یک دوست خیالی را ملاقات میکند. این کتاب در سبک فانتزی و تخیلی برای مخاطب کودک و نوجوان نوشته شده است و نویسنده به زیبایی جوهر دوستی و عشق را در آن به تصویر کشیده است.
کتاب پاستیلهای بنفش به دلیل داستان و مضامین دلانگیزیش مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و کتاب پرفروش نیویورک تایمز و فینالیست جایزۀ ملی کتاب شد.
«لحن کتاب صمیمی و گاهی اوقات به طرز عجیبی خندهدار است اما تاثیر مضامین گرسنگی و آسیبپذیری را کمرنگ نمیکند. این رمان داستان جالبی را به ژانر فانتزی میافزاید و تصویری قانعکننده و دلسوزانه از یک طبقۀ اجتماعی - کارگران فقیر - ترسیم میکند که تابهحال در کتابهای کودکان بازنمایی نشده است.» - هورن بوک
«این رمان تکاندهنده نشان میدهد که چگونه انعطافپذیری خلاقانه ذهن کودک میتواند موقعیتهای دشوار را قابلتحملتر بکند و در عین حال به بررسی تلاقی تخیل و حقیقت پرداخته است.» - پابلیشرز ویکلی
«این رمان برخوردی قانعکننده و صادقانه با موضوعی دشوار دارد و از این نظر برای کودکان مفید است.» - اسکول لایبرری ژورنال
پاستیلهای بنفش یک کتاب دلچسب است که انعطافپذیری روح انسان را نشان میدهد و با اینکه برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اما میتواند برای بزرگسالان هم جذاب باشد. بنابراین اگر به دنبال کتابی دلانگیز برای خود یا فرزندانتان هستید که قدرت عشق را به شما یادآوری کند، پاستیلهای بنفش را حتماً بخوانید.
«موضوع این است که من اصلاً اهل خیالبافی و دوست خیالی گرفتن نیستم. جدی میگویم. امسال پاییز میروم کلاس پنجم. توی سن و سالِ من، اصلاً خوب نیست که فکر کنند دیوانهای. من عاشق حقیقت هستم. همیشه اینطور بودهام؛ چیزهای واقعی، قوانین دودوتا چهارتایی، حقیقتی که مثلاً میگوید کلم بروکسل بوی جوراب سه روز مانده میدهد. خیلهخب! شاید این دومی بیشتر سلیقهای باشد. بههرحال، من خودم تا حالا جوراب سه روز مانده نخوردهام؛ برای همین، ممکن است قضاوتم درست نباشد.»
«من چند چیز مهم دربارۀ گربۀ موجسوار فهمیدم؛ اولین چیز: او یک گربۀ موجسوار است. دومین چیز: روی تیشرتش نوشته بود:«گربهها سرور، سگها خاک بر سر.» سومین چیز: یک چتر بسته توی دستش داشت. انگار همهاش نگران خیس شدن بود؛ که البته وقتی خوب بهش فکر میکنی، میبینی با موجسواری جور در نمیآید. چهارمین چیز: انگار هیچکسِ دیگری توی ساحل نمیدیدش. سوار یک موجِ درستوحسابی شده بود و خیلی نرم، سواری میکرد؛ اما همین که نزدیک ساحل شد، اشتباهی چترش را باز کرد. ورزش تند باد، او را به آسمان برد و گربه، از بغل گوش مرغ دریایی رد شد.»
داستان پاستیلهای بنفش برای بسیاری از انسانها آشناست، شرایطی که از کنترل یک خانواده خارج شده و باعث میشود وارد موقعیتی شوند که اصلاً فکرش را هم نمیکردند و تلاش میکنند در این شرایط کمی به امنیت و آرامش برسند. نویسنده نیز هیچ راهحل خاصی برای مشکلات شخصیتهایش ارائه نمیدهد و در عوض تمرکز را بر کاوش ظریف احساسات جکسون و تأثیر آن بر خانوادهاش گذاشته است. با اینکه والدین جسکون سعی دارند از دختر و پسرشان محافظت کنند و خواهر جکسون، رابین، همه چیز برایش یک جور بازی و ماجراجویی است اما جکسون آنقدر بزرگ شده است که خام این داستانها نشود، او حس گرسنگی شدید را با بازیهای مختلف از یاد نمیبرد و مشاجرههای بیامان والدینش را یک جور هشدار میداند.
داستان کتاب پاستیلهای بنفش دربارۀ پسری به نام جکسون است که هر روز با این دلهره زندگی میکند که نمیداند روز بعد ممکن است چه بلایی به سرش بیاید. او و خانوادهاش با مشکلات جدی مثل گرسنگی و بیخانمانی دست و پنجه نرم میکنند. والدین و خواهر کوچکتر جکسون و سگشان ممکن است مجبور شوند داخل مینی ون خود زندگی کنند و همین باعث میشود روزی گربهای خیالی به نام کرنشاو وارد زندگی جکسون شود، یک گربۀ سیاه بزرگ با شکم سفید که فقط جکسون میتواند او را ببیند. جکسون امسال به کلاس پنجم میرود و راوی داستان پاستیل های بنفش است. زندگی برای جکسون ده ساله سخت شده است چون پدرش بیمار است و بهخاطر ابتلا به اماس نمیتواند سرکار برود و خانوادۀ جکسون برای تأمین هزینههای زندگی دچار مشکل شدهاند. صاحبخانه اغلب برای گرفتن کرایه دم در خانهشان است، غذای زیادی در یخچال نیست و جکسون نگران است که شاید همین فردا مجبور شوند خانهشان را ترک کنند و به جای دیگری بروند یا دوباره توی مینیون زندگی کنند. کرنشاو یک گربه است. او رک و راست و خیالی است. حالا به زندگی جکسون آمده تا به او کمک کند اما آیا یک دوست خیالی آنقدر توانایی دارد که به جکسون و خانوادهاش کمک کند تا از این منجلاب بیرون بیایند؟ کرنشاو با ایجاد تعادل بین حقیقت و واقعگرایی، جادو و تخیل نشان میدهد که موقعیت جکسون آنقدرها نادر نیست ولی آنقدرها هم ساده نیست.
اپلگیت سعی دارد با پاستیلهای بنفش درسهایی را دربارۀ حقیقت، عشق بیقیدوشرط و معجزه به خوانندگانش بیاموزد. در این میان اهمیت وجود کرنشاو و پیامهایی را که به خوانندگان منتقل میکند نیز نباید دستکم گرفت. نکتۀ عجیب و جالب داستان این نیست که جکسون یک گربۀ خیالی میبیند، مشکل این است که جسکون پسری نیست که دوست خیالی داشته باشد چون او خود را یک دانشمند میداند و همیشه بر واقعیتها و اعداد و ارقام تکیه کرده است. حالا کرنشاو پس از یک غیبت طولانی دوباره بسیار ناگهانی و غیرمنتظره در زندگی جکسون ظاهر شده است، چیزی که زمانی راز ارزشمند دوران کودکی جکسون بود حالا او را به شدت نگران کرده است. جکسون الان بزرگتر شده و از نظر خودش نباید دوست خیالی داشته باشد اما ظاهر شدن کرنشاو برایش به معنی تکرار تاریخ است، یعنی حتماً دوباره فقیر میشوند و مجبور میشوند خانه و زندگیشان را ترک کنند.
پاستیلهای بنفش داستانی دلخراش اما امیدوار کننده و شگفتانگیز دارد که باعث میشود معجزه را باور کنید. کتاب فصلهایی خلاصه دارد که هر کدام بیش از چهار یا پنج صفحه نمیشود و اپلگیت آن را به داستانی آسان و جذاب تبدیل کرده تا کودکان و نوجوانان کتاب را در عرض چند ساعت به پایان برسانند.
- دختری که ماه را نوشید اثر کلی بارنهیل، داستانی دربارۀ یک دختر کوچک است که جادوگری او را در جنگل پیدا میکند و به او ماه را میدهد تا بنوشد. پس از آن دخترک قدرتهای جادویی پیدا میکند و در نهایت همین قدرتهای جادویی سرنوشتش را تغییر میدهند.
- هزارتوی پن اثر کورنلیا فونکه نویسندۀ محبوب داستانهای کودکان است. این کتاب خوانندگان را به دنیایی شوم، جادویی و جنگزده میبرد و مملو از شخصیتهای جذاب، هیولاهای عجیب و شاهزاده خانمی است که مدتهاست امیدوار است بتواند دوباره خانوادهاش را پیدا کند.
کاترین آلیس اپلگیت در سال 1956 به دنیا آمد. او نویسندۀ آمریکایی داستانهای تخیلی کودکان و نوجوانان است. اپلگیت در میشیگان متولد شد و از آن زمان در تگزاس، فلوریدا، کالیفرنیا و کارولینای شمالی زندگی کرده است.کاترین از دانشگاه تگزاس در آستین فارغالتحصیل شده است. در سال 1977 او و همسرش مایکل گرانت به طور مشترک شروع به نوشتن کتاب کردند. سه سال بعد او به تنهایی اولین کتاب مصورش را منتشر کرد.
کتاب «خانه شجاعان» در سال 2008 برندۀ جایزۀ بادبادک طلایی شد. او در سال 2013 برندۀ مدال نیوبری برای رمان نوجوان «ایوان منحصربهفرد» شد. محبوبترین کتابهای اپلگیت رمانهای علمی - تخیلی، فانتزی و ماجراجویی هستند. او در سال 1997 در هفته نامۀ ناشران برندۀ جایزۀ بهترین مجموعه کتابهای کودکان شد. او همچنین بین سالهای 2008 تا 2009 یک مجموعه کتاب به نام قوانین روسکو رایلی برای کودکان نوشت. از دیگر آثار کاترین اپلگیت میتوان به درخت آرزوها و ویلودین اشاره کرد.
آناهیتا حضرتی مترجم کتاب پاستیل های بنفش و مترجم کتابهای کودکان و نوجوانان است که تحصیلاتش را در رشتۀ زبان انگلیسی به پایان رسانده است. از دیگر آثار ترجمه شدهاش میتوان به «انتظار عروسکی» اثر کوین هنکس، «آن پایین چه خبر است؟» اثر مک بارنت و مجموعه کتابهای فیلی و فیگی اشاره کرد.
نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی
موضوع این است که من اصلا اهل خیال بافی و دوست خیالی گرفتن نیستم.جدی میگویم.امسال پاییز میروم کلاس پنجم.توی سن و سال من اصلا خوب نیست که فکر کنند دیوانه ای.من عاشق حقیقت هستم. همیشه این طور بوده ام .چیز های واقعی قوانین دودوتا چهارتایی.
به اطرافم نگاهی انداختم. از جلوی کسانی که قلعه های شنی می ساختند، فریزبی بازها ( 1) و آن هایی که خرچنگ ها را دنبال می کردند، رد شدم؛ اما کسی را ندیدم که به آن گربه ی پرنده ی چتربه دست نگاه کند. چشم هایم را سفت بستم و آرام تا ده شمردم. به نظرم برای اینکه دیوانه نشوم، ده شماره کافی بود.
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
کتاب خیلی خوبی بود ولی بنظرم یکم برای بچه ها میتونست ناراحت کننده باشه البته که ناراحتی ها هم جزوی از زندگی هستند و بچه ها هم باید یاد بگیرند که در شرایط سخت چه کار کنند... بنظرم این کتاب برای پدر و مادر ها و معلم ها هم میتونه مفید باشه.
خیلی قشنگ بود
شخصیت های داستان بسیار جالب انتخاب شدن و مهمتر از همه پیام داستان است که در جای جای کتاب به نمایش گذاشته شده و یکی از واقعیت های تلخ دنیا رو به نمایش می گذاره یعنی قبول نکردن حقیقت