

انتشارات روزبهان منتشر کرد:
«گفتا من آن ترنجم» زندگي مولانا را از زماني که با شمس آشنا ميشود تا لحظه مرگش دربرميگيرد. در حين داستانپردازي قصه کودکي مولانا هم به ميان ميآيد. پس بهنوعي ميشود گفت که اين رمان داستان زندگي مولانا از زمان تولد تا لحظه مرگ نيز هست.
محمد قاسم زاده نويسنده اين کتاب اعتقاد دارد مولانا امروز در جهان مطرح است اما اکثر کساني که درباره مولانا حرف ميزنند، اطلاعات دقيقي درباره زندگي اين شاعر ندارند.
اين داستاننويس به بيان نمونهاي از زندگي مولانا پرداخت و گفت: مولوي سه پسر داشت و هرکدام از اين سه پسر راه و مسلک مختلفي در پيش گرفتند. سلطانولد عارف بود و پيرو پدر شد و راه مولانا را در پيش گرفت. قطبالدين ضد مولانا بود و فقيه شد و ميگفت که شما –يعني مولانا و پيروانش- مشتي آدم هستيد که کارتان به پايکوبي دور ستونها خلاصهشده است! اميرمظفر نيز خزانهدار پادشاه شد.
در خانواده مولانا گرايشهاي مختلفي وجود داشت و اينگونه نيست که هر حرفي که مولوي ميزد همه بيچونوچرا تصديق ميکردند و ميگفتند بلي. در آناتولي آن زمان جنبشي به نام «اخيها» راه افتاد که فراوان درباره اين جنبش بحث شده است. در اغلب کتابهايي که درباره مولانا نوشتهشده به شخصيت مولانا در شهر نميپردازند درحاليکه اين ويژگيها ميتواند به نقد آثار او کمک کند.
در جنبش «اخيها» عدهاي به مولانا فحش ميدادند و عدهاي به نام او آشوب ميکردند و آيينهاي مختلفي مانند فراماسونرها داشتند. من هم دوستدار مولانا هستم اما چشمبسته عاشق و شيفته و شيداي او نيستم. مولانا دختري به نام «کيميا» را به شمس شوهر داد که شمس از بس که آن دختر را کتک زد، آن دختر مُرد. اينها اطلاعاتي است که هرکدام از مخاطبان ادبيات بايد از مولوي داشته باشند تا دقيقتر درباره زندگي او تأمل کنند.
قاسمزاده تأکيد کرد: باز هم ميگويم که من هم دوستدار مولانا هستم اما ميخواهم بگويم که حرف او وحي منزل نيست. چون مخاطب رمان بيشتر از ديگر گونههاي ادبي در روزگار ماست. من اين موضوع را دستمايه نوشتن قرار دادم و همه اين مباحث را در رمانم آوردهام.
فروشگاه اينترنتي 30بوک

شاید بپسندید














از این نویسنده













