عشق های فراموش شده (دختر ماه پسر خورشید)(گالینگور)

انتشارات هوپا منتشر کرد: سمک سرش را براي آتشک خم کرد و رو به خورشيد که جلوي پايش دوزانو نشسته بود، دست دراز کرد. خورشيد دست سمک را فشرد و برخاست. سمک گفت: «با تو پيمان مردانگي و وفاداري مي‌بندم. بدون اين قوي‌ترين عهديه که عيار با مرد ديگه‌اي مي‌بنده. تا تو و مه‌پري رو به هم نرسونم، دست برنمي‌دارم.» خورشيد دست روي قبضه‌ي شمشير گوهرنشانش گذاشت و بلند گفت: «پس به شروانه و مهران و فغفور حمله مي‌کنيم و تا آخرين قطره‌ي خون …» – کجا با اين شتاب شاهزاده؟ اگر مي‌خواهي به شهدخت برسي بايد اينجا قوي باشه. سمک به شقيقه‌اش اشاره کرد. خورشيد پرسيد: «چه بايد بکنم؟» سمک چشم‌هايش را تنگ کرد و پرسيد: «بلدي آواز بخوني؟» فروشگاه اينترنتي 30بوک