بابا خیلی نق و نوق کرد ولی فایده ای نداشت.مامان همه وسایل خیسمان را که همه شان نابود شده بودند را جمع کرد.میشنیدم زیر لب داشت چیز هایی غر غر میکند مثل«سال دیگه تعطیلات درست و حسابی» و «یونان» دلیا داشت گریه میکرد چون موبایلش خیس شده بود و کار نمیکرد.این قضیه خوشحالم کرد.
کتاب جالب و باحالیه حالت کمیکی داره