

نافل بانی
انتشارات شهرتاش منتشر کرد: تا قرن بيستم ميلادي، زبان حوزهي مهمي از تحقيقات فلسفي به شمار نميرفت. علت آن بود که از نظر بسياري از فيلسوفان، تفکر در ذهن روي ميدهد و زبان صرفا وسيلهاي است براي انتقال ايدهايي که انسان از قبل در ذهنشان تنظيم کرده بودند. زبان، آنگونه که فيلسوفان دوست دارند تعبير کنند، شفاف است و شبيه شيشه عمل ميکند، بدين صورت که اجازه ميدهد ايدهها و افکار عبور کنند بدون آنکه ردي از خود به جا بگذارند. در قرن بيستم تغييري اساسي رخ داد، زيرا فيلسوفان کمکم زبان را ايفا کنندهي نقشي حياتي درتوليد افکار تلقي کردند و نه فقط واسطهاي شفاف براي انتقال آنها. بدين ترتيب، فلسفهي زبان به مرکزيت چشمانداز فلسفي راه يافت زيرا حرف بر سر اين بود که لازم است پيش از طرح سوالهاي فلسفي ديگر، خود زبان فهميده شود. در حقيقت، فيلسوفان قرن بيستم موضوعات فلسفي سنتي را اغلب به سوالهايي دربارهي زبان تبديل ميکردند. بنابراين، به جاي آنکه بپرسند چه چيزي عمل را درست يا نادرست ميکند. روي سوالهايي دربارهي زبان سنجش اخلاقي تمرکز ميکردند، براي مثال، ميکشيدند بفهمند واژهي بايد چگونه به کار رفته است. فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













