یک اتفاق مسخره (جیبی)

(38)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
6842

علاقه مندان به این کتاب
147

می‌خواهند کتاب را بخوانند
14

کسانی که پیشنهاد می کنند
18

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
1

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب یک اتفاق مسخره

انتشارات ماهی منتشر کرد:
وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش می‌گذشت، قلبش از جا کنده می‌شد. درباره‌ی او چه می‌گفتند؟ چه فکری می‌کردند؟ با چه‌رویی می‌خواست پا به اداره‌اش بگذارد، وقتی می‌دانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچه‌ها پشت سرش خواهند کردف چه بسا تا ده سال دیگر، چه بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفه‌ای نسل به نسل نقل می‌کردند. بی‌تردید خود را مقصر می‌دانست. هیچ توجیهی برای اعمالش پیدا نمی‌کرد و از آن‌ها شرمسار بود. یک اتفاق مسخره در سال 1826 منتشر شد. این آخرین داستانی بود که داستایفسکی به تاثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشت. داستانی همتراز شاهکارهایی چون «شنل» و «بلوار نفسکی».
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

اگر از خواندن این کتاب لذت بردید، به شما پیشنهاد می‌کنیم کتاب پدران و پسران را نیز بخوانید.



...

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (11)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • مریم دهشیری
    • پاسخ به نظر

    نوشته‌های داستایفسکی رو به خاطر دغدغه‌مندی اجتماعی و روان‌کاوی شخصیت‌ها دوست دارم

  • تصویر کاربر

    • پوریا انوری
    • پاسخ به نظر

    در کل خوبه اما به عنوان یک داستان کوتاه

  • تصویر کاربر

    • رشید ساعدپناه
    • پاسخ به نظر

    پیشنهاد میکنم شماا هم بخونید

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4

بریده ای از کتاب (3)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • سید مجتبی پژمان
    • 1

    بسیاری از احساسات ما، وقتی به زبان عادی برگردانده می شود، کاملا نامعقول و غیر موجه به نظر می رسند.به همین دلیل هم هست که هرگز لباس واقعیت به خود نمی پوشند.

  • تصویر کاربر

    • محدثه حسن پور
    • 2

    گاه سیلی از قضاوت‌ها و افکار در لحظه‌ای به ذهن آدمی هجوم می‌آورد، در قالب پاره‌ای احساسات که نمی‌توان با کلمات بیانشان کرد.

  • تصویر کاربر

    • محدثه حسن پور
    • 3

    او می‌دانست، خیلی خوب هم می‌دانست، که باید مدت‌ها پیش آن‌جا را ترک می‌کرد. آری، باید می‌رفت، نه صرفا برای آن که رفته باشد، بلکه برای نجات خودش.

عیدی