این سر که نشان سرپرستی ست

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
128

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب این سر که نشان سرپرستی ست

انتشارات افراز منتشر کرد: ناگهان قد راست می‌کند و با لحنی پر سوز می‌گوید: چون یعقوب، از یوسف‌ام دور کرده بودند...حاسدان و طاعنان و بدگویان مرا از جوارش راندند و به تبعید شهر کهنه‌ی قوچان فرستادند. روزها را با نهایت دلتنگی قتل عام می‌کردم...دلم شکسته و جانم ملول بود. بوی پیراهنش را می‌خواستم! من از دشت نینوا می‌آیم! روزی که او باش مست به غارت آمدند. هنوز نمی‌دانستم چه پیش آمده. در انتظار بودم که بیایند! ریختند، کشتند و سوختند ونرفتند! من با حال گریه و ناله و مرگ، همراه با پیرزنان و اطفال و اصغار، در حالی که نه پاپوشی داشتم و نه یک شاهی پول، از شهر رانده شدم! پای پیاده از بیراهه‌ها و دشت‌های فراخ گذشتین. از آن در که ما را راندند. سرش را چون سر سیدالشهدا، بر سر نیزه وارد آن شهر نفرین شده نمودند!... فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی