سنگ و سپر

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
130

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
1

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب سنگ و سپر

انتشارات افراز منتشر کرد: صمد طاهری: ...سرخیابان که رسیدم پاسبان‌ها را دیدم. پنج شش نفر بودند و چلو بازار قدم می‌زدند. همه‌شان رولور بسته بودند. دوتاشان گمپل و بقیه دراز و دیلاق بودند و سیبیل‌های چخماقی‌شان را رو به بالا تابانده بودند. توی همین دیلاق‌ها هم فقط یکی‌شان قدش تا گوش‌های ماهر می‌رسید. جلو طبق عموناصر که رسیدم خواستم ماجرا را بپرسم. عموناصر چشمکی زد. یعنی که زودتر از آن‌جا دور شوم. از خیابان گذشتم و رفتم توی میخانه. قضیه را برای ماهر تعریف کردم. ماهر از زور بی‌کاری نشسته بود روی صندلی، سر بطری‌ها را میان دو انگشت شست و اشاره‌اش می‌گذاشت و له می‌کرد. گفت: «خودم مامورها رو دیده‌م. حالا می‌گی چی‌کار کنیم؟» گفتم: «بهتره یه مدت سنگ‌پرونی رو قطع کنیم تا اوضاع آروم بشه.» با سر اشاره کرد به پاسبان‌ها و گفت: «فکر می‌کنی این‌ها بتونن جلو ما رو بگیرن؟» گفتم: «معلومه که می‌تونن. مگه نمی‌بینی رولور بسته‌ن؟» فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی